بلاگ جدیدم

 

تذکر

 

 عرض سلام و احترام و ادب خدمت دوستان

قابل توجه عزیزان  گرامی بازدید کننده از امروز مطالب و اطلاعات و اخبارم و .... را از لینک زیر پیگیری نمائید : 

 

talebisboui.بلاگ.ای آر

 

ممنون و سپاسگزارم از حسن توجه و عنایت شما 

اعلام نتایج نهایی انتخابات مجلس خبرگان رهبری در حوزه انتخابیه مازندران

نتایج نهایی پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری در مازندران

 

اعلام نتایج انتخابات مجلس خبرگان رهبری در حوزه انتخابیه مازندران + تعداد آرا

اعلام نتایج نهایی انتخابات مجلس خبرگان رهبری در حوزه انتخابیه مازندران

آمار نهایی که از استانداری مازندران از پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری در این استان منتشر شده را در ادامه مشاهده می‌کنید.


آیت‌الله صادق آملی لاریجانی            682817

آیت‌الله نورالله طبرسی                     612673

آیت‌الله علی معلمی                        556750

آیت‌الله سیدرحیم توکل                     488817

آیت‌الله علی اکبر سیفی مازندرانی         345058

آیت‌الله سیدمحمدصادق پیشنمازی         275018

آیت‌الله محمدحسن گلی شیردار            184473    

ETX8k

آخرین بروز رسانی : 1394/12/09

لیست کاندیداهای خبرگان در استان مازندران- تکمیلی  

لیست کاندیداهای خبرگان در استان مازندران- تکمیلی  

در پی رایزنی های صورت گرفته از سوی گروهها و احزاب، کاندیداهای استان مثل سایر استانها از طرف دو جریان عمده کشور تائید شدند:

1- از طیف اصولگرا آقایان : آیت اله صادق اردشیر آملی لاریجانی - آیت اله نوراله طبرسی - آیت اله علی معلمی - آیت اله علی اکبر سیفی مازندرانی.

2- از طیف اصلاح طلبان آقایان : آیت اله نوراله طبرسی - آیت اله سید رحیم توکل - آیت اله سید محمدصادق پیشنمازی - آیت اله محمدحسن گلی شیردار.

مورد تائید این دو طیف قرار گرفت و در یک رقابت سالم و نزدیک منتظر پیروزی در انتخابات و ورود به پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری هستند.  

اسامی نهایی نامزدهای تأییدصلاحیت‌شده مجلس خبرگان رهبری در مازندران

اسامی نهایی نامزدهای تأییدصلاحیت‌شده مجلس خبرگان رهبری در مازندران

http://www.miankhabar.ir/uploads/slideshow/thumb/1394/11/06/17819.jpg

 

اسامی نهایی نامزدهای تایید صلاحیت شده خبرگان رهبری مازندران منتشر شد.

1- نورالله طبرسی

2- علی معلمی

 3- صادق آملی‌لاریجانی

4- سیدرحیم توکل

5- علی‌اکبر سیفی‌مازندرانی

6- محمدحسن گلی‌شیردار

7- محمدصادق پیشنمازی

8- الله‌وردی مقدسی‌فرد

برهمین اساس، هیئت مرکزی نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری در اطلاعیه‌ای اعلام کرد که آن عده از داوطلبان مجلس خبرگان که صلاحیت آنان مورد تأیید قرار نگرفته از 8 تا 10 بهمن می‌توانند شکایت خود را تحویل دهند.

متن کامل این اطلاعیه به شرح زیر است:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

به اطلاع آن عده از داوطلبان محترم نمایندگی پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری که صلاحیت آنان توسط شورای نگهبان مورد تأیید قرار نگرفته، می‌رساند؛ «براساس تبصره(2) ماده(16) قانون انتخابات مجلس خبرگان رهبری» می‌توانند حداکثر ظرف مدت سه روز از تاریخ 94/11/8 تا 94/11/10 در وقت اداری به آدرس تهران، بزرگراه بسیج، خیابان هجرت، ورزشگاه تختی، مراجعه و پس از دریافت فرم، شکایت خود را تنظیم و پس از تحویل، رسید دریافت نمایند.»

هیئت مرکزی نظارت بر انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری

* ۱۰ روز رسیدگی به اعتراضات

رئیس هیئت نظارت و بازرسی انتخابات مازندران شمار داوطلبان تأیید صلاحیت شده پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری را در استان هشت نفر اعلام کرد.

سیدجعفر حسینی نیا بابیان اینکه ۲۹ نفر برای پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری در استان ثبت‌نام کرده‌اند افزود: صلاحیت هشت داوطلب احرازشده است، همچنین از مجموع داوطلبان هفت نفر انصراف داده‌اند و اجتهاد ۱۴ داوطلب نیز احراز نشده است.

به گفته حسینی نیا، داوطلبانی که صلاحیت آنان احراز نشده از هشتم تا ۱۰ بهمن‌ماه فرصت دارند تا اعتراضشان را به شورای نگهبان ارسال کنند و به مدت ۱۰ روز رسیدگی به این اعتراضات انجام می‌شود.

در دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در مازندران نیز ۳۰۵ نفر داوطلب شده بودند که صلاحیت ۱۳۹ نفر احرازشده است.

مازندران چهار کرسی در مجلس خبرگان رهبری و ۱۲ کرسی در خانه ملت دارد.

اسامی تایید و رد شدگان کاندیداهای مجلس دهم در کشور

اسامی تایید و رد شدگان کاندیداهای مجلس دهم در کشور

دوستان میتوانند با کلیک روی آدرسهای زیر از اطلاعات بیشتری برخوردار شوند.

https://www.tabnak.ir/fa/news

http://ttnk.ir

http://www.hamshahrionline.ir

http://vom.ir/sarasari

تبریک سال نو شمسی

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال  

  

      

  سلام وخوش آمدی

 

 

سال نو شمسی و عید سعید باستانی نوروز بر همه دوستان و بستگان و ...... مبارک باد و انشا ا... سالی پر خیر و برکت ، نعمت ، شادی و موفقیت در تمامی امور زندگی از ایزد منان برایتان ارزو دارم .

دهه فجر

ایام ا... دهه مبارک فجر بر انقلاب و فجر آفرینان و مدافعان آن مبارک باد.

 

سلام. خوش آمدید

 

 

www.3et.ir

 

* خاطره دهه فجر بزرگترین خاطره ملت ما بعد از ورود اسلام به سرزمین ماست.*دهه فجر مقطع رهايي ملت ايران است .

 

 

آشنائی با بیماری سرطان یا canser

آشنائی با بیماری سرطان یا canser

سرطان، یکی از بیماری های مهلکی است که هر ثانیه قربانیان بسیاری را در سراسر این کره خاکی به کام مرگ می کشاند و تنها راه حلی که علیه این بیماری وجود دارد، به تاخیر انداختن مرگ در مبتلایان است تا بتوان راهکار جدیدی علیه این بیماری یافت. اما از سوی دیگر، تغییر شیوه غذایی، سبک زندگی و ترک رفتاری های پرخطر، ... می تواند سهم به سزایی را در کاهش ابتلا به سرطان داشته باشند.


یک سلول طبیعی بدن ممکن است بدون هیچ دلیل واضحی به سلول سرطانی تبدیل شود. اما معمولا مواجه با مواد سرطانزایی مانند الکل و دخانیات می تواند دلیل این تغییر شکل باشد. جهش یا تغییر در DNA سلول رخ می دهد. وقتیDNA یک سلول تغییر می کند، آن سلول با سلول های اطراف خود تفاوت پیدا می کند و عملکرد سلول های طبیعی بدن از حالت اولیه خود خارج می شود.

سرطان بیماری است که با تکثیر غیر طبیعی سلول های بدن آغاز می شود. بدن انسان از میلیون ها سلولی ساخته شده که با یکدیگر گروه بندی شده تا بافت ها و اندام های مختلف را بسازند. ژن های داخل هر سلول به آنها دستورهای لازم را صادر می‌کنند تا بدن بتواند به فعالیت نرمال خود ادامه دهد. گاهی اوقات این دستورات در یک سلول مبهم و مغشوش بوده و سلول رفتار غیر طبیعی دارد و پس از مدتی گروهی از سلول های غیر طبیعی می توانند در خون یا سیستم ایمنی گردش کرده یا تبدیل به توده یا تومور بدخیم یا سرطانی شوند. در واقع، سلول های بدن در طی یک روند تنظیم یافته از بین رفته و سلول های جدید جایگزین آنها می شوند و گاهی اوقات این روند طبیعی از تنظیم خارج شده و سلول های فرسوده از بین نمی روند و توده ای را تشکیل می دهند که می ‌تواند تبدیل به تومور بدخیم یا سرطان شود

خواص گوشت و تخم بلدرچین

خواص گوشت و تخم بلدرچین

 

Image

{multithumb}بلدرچین پرنده ای پرجنب و جوش و گوشت آن بسیار لذیذ میباشد ، از لحاظ علمی ماده ای به نام "گلیکوژن"در سلولهای ماهیچه این پرنده وجود دارد و هرچقدر ماهیچه در طول زندگی این پرنده فعال باشد گوشت آن لذیذتر است....

 

درباره بلدرچین بدانیم!


بلدرچین پرنده ای پرجنب و جوش و گوشت آن بسیار لذیذ میباشد ، از لحاظ علمی ماده ای به نام "گلیکوژن"در سلولهای ماهیچه این پرنده وجود دارد و هرچقدر ماهیچه در طول زندگی این پرنده فعال باشد گوشت آن لذیذتر است. به همین دلیل گوشت بلدرچین از گوشت مرغ و دیگر ماکیان برتری دارد.

از دیگر مزایای این پرنده این است که بعد از طبخ به دلیل وجود سلولهای پیچیده پیوندی در اثر پخته یا بریان شدن به هیچ وجه متلاشی نمیشود و پرنده ترکیب خود را کاملاً حفظ کرده و در پذیراییها ، زیبایی و آرامش فراوانی به سفره میدهد.

ارزش پروتئین موجود در گوشت این پرنده 91/24 درصد است و این در حالیست که انواع اسیدهای آمینه کمیاب که در سایر پروتئینها یافت نمیشود ، در گوشت این پرنده به وفور وجود داشته باشد. به همین دلیل در اغلب نقاط دنیا پزشکان برای افراد مسن و از کار افتاده که احتیاج مبرمی به ترمیم سلولهای از دست رفته بافتهای خود را برای حفظ و بازیابی سلامت و شادابی خود دارند، مصــــرف گوشت بلدچین را تجــــویــــز مینمایند.

از طرف دیگر وجود عناطر معدنی کمیاب و ویتامینهای عدیده در گوشت این پرنده آن را برای امراض صعب العلاج همچون « آسم ، تشنج ، فشار خون ، ضعف اعصاب و یا در مواردی ناراحتی های روانی و عقب افتادگیهای جسمی و روانی و همچنین بیخوابی همچون داروی معجزه آسا میباشد» .

خواص درمانی گوشت و تخم بلدرچین!


1- سرشار از امگا3

2- غنی از آهن / ویتامینهای آ ، ب ، ث / اسیدهای آمینه و میکرو المانها
3- توصیه شده برای دوران بارداری – سنین رشد
4- تنظیم سیکل خواب / افزایش مقاومت بدن
5- عاری از کلسترول مضر / مناسب برای شیر خواران
6- تنظیم سیستم عصبی ، قلبی و گوارشی
7- استحکام عضلات و استخوان ها
8- افزایش تمایلات جنسی
9- دفع مواد رادیو اکتیو و سرطان زا
10- در کشور ژاپن به عنوان بخشی از صبحانه کودکان نیز مورد استفاده قرار میگیرد.
11- بدلیل حجم کم تخم بلدرچین و میزان بالای پروتئین آن نسبت به تخم مرغ ، برای ورزشکاران بخصوص بدنسازان عزیز نیز توصیه میشود.

 

دستور طبخ بلدرچین


مواد لازم

بلدرچین 1200 گرم
آب لیمو ترش 5/2 فنجان
پیاز خام خلال شده 3عدد
زغفران مقداری
روغن زیتون نصف فنجان
کرفس خورد شده مقداری
فلفل نمک مقداری


 بلدرچین را بعد از تمیز کردن با 2 تا 3 لیوان آب ، یکی دو عدد پیازç خرد کرده و یکی دو برگ ساق کرفس و چند ساق جعفری میگذاریم نیم پز شود و آب آن به خودش برود و سسی از روغن زیتون با کره آب کرده و آب لیمو نمک فلفل را آماده میکنیم و بلدرچین را در سس میخوابانیم و بعد مثل کباب جوجه به سیخ میکشیم و روی حرارت ملایم کباب میکنیم.
باید زمان طبخ آن از جوجه طولانی تر و حرارت ملایم تر باشد و مرتب به آن سس کره با آب لیمو بدهید تا کاملا کباب پخته و برشته شود.

طرح اصلاح قانون شوراها

طرح اصلاح قانون شوراها

 

«سالار مرادی» نایب رئیس اول کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی روز پنجشنبه در نشست شورای اسلامی شهرستان سنندج افزود: طرح اصلاح قانون شوراها که به مجلس ارائه شده است را با دقت مطالعه کرده ام و انتخاب شهردار، تشکیل هیات اختلاف در شهرستان ها و اصلاح روند استیضاح شهردار از جمله بندهای آن است.

وی گفت: طرحی که به مجلس ارائه می شود با پیشنهادات زیادی از جمله اصلاحیه، جایگزین، حذف و اضافه روبرو خواهد شد و در نتیجه طرحی کامل و جامع از مجلس بیرون خواهد امد.

نماینده مردم شهرستان های سنندج، دیواندره و کامیاران در مجلس شورای اسلامی اظهارکرد: این طرح را با اطمینان کامل امضا کرده و هدف ما تضعیف شوراها، دخالت در حوزه مدیریت شهری و یا زیر سوال بردن جایگاه شوراها نیست.

به گفته وی هدف و چهارچوب ما در این طرح محدود نشدن شوراها، کم کردن میزان دخالت نمایندگان مجلس در کار شورا و رفع اشکالات موجود است.

مرادی با بیان اینکه طرح اصلاحیه قانون شوراها یک طرح کشوری بوده و تنها مختص استان کردستان نیست گفت: اعضای شورای استان نیز در این زمینه هر پیشنهاد و راهکاری داشته باشند، در مجلس رائه داده و مطرح خواهیم کرد.

وی اظهار کرد: رسالت و هدف ما در مجلس قانونگذاری، نسخ، فسخ و اصلاح قانون است و بدون شک در اجرای این طرح نیز از جایگاه شوراها دفاع کرده و هدف اصلی ما ارتقای وضعیت موجود و رفع نواقص است.

این نماینده مجلس در ادامه به طرح اصلاح قانون استخدامی و ساماندهی شهرداری ها و دهیاری های کشور نیز اشاره کرد و گفت: این قانون جدید توسط نمایندگان حوزه شوراها و همچنین حوزه عمرانی وزارت کشور مورد دفاع قرار گرفته است.

به گفته وی براساس این قانون، وضعیت استخدامی، حق بیمه و سایر موارد دهیاران تعیین تکلیف و ساماندهی خواهد شد.

مرادی گفت: این طرح بزودی وارد صحن علنی مجلس خواهد شد لذا اعضای شورا نیز در این زمینه هر درخواستی داشته باشند در مجلس ارائه خواهیم داد.

نماینده مردم شهرستان های سنندج، دیواندره و کامیاران در مجلس شورای اسلامی گفت: ما با تمام توان در خدمت شهرداری و شوراها بوده و آماده انجام هرگونه همکاری، تعامل و همفکری در زمینه رفع موانع و مشکلات موجود هستیم.

در ادامه این جلسه اعضای شوراهای اسلامی استان کردستان به ارائه موانع و مشکلات موجود پرداخته و خواستار تعامل و هفکری بیشتر نمایندگان با شهرداری و شورای شهر شدند.

منبع : ایرنا

فرزندن امام حسین(ع)و همسرانش

فرزندن امام حسین(ع)و همسرانش

طبق نقل شيخ مفيد، امام حسين(ع) شش فرزند داشت به نامهاي:


1. علي بن الحسين الاكبر که مادرش لیلا یا بره دختر ابی مره بن عروه بن مسعود ثقفی است که در صحرای کربلا به شهادت رسید ؛او براساس گفتهي شيخ مفيد در ارشاد، دو سال پس از وفات جدّش علي(ع) در روز عاشوراي سال 42 هـ ق، متولد شد و اولين فرد از بنيهاشم بود كه به ميدان رفت، وقتي اذن ميدان خواست، امام(ع) به او اذن ميدان داد و نگاه نوميدانهاي به او كرد و اشكش سرازير شد و گريست و فرمود:«خدايا! گواه باش جواني را به ميدان ميفرستم كه شبيهترين مردم به پيغمبر تو، در خلقت و اخلاق، گفتار است، ما هر وقت مشتاق ديدار پيغمبرت ميشديم، به روي او نگاه ميكرديم.»

2. علی الاوسط یا  امام سجاد(ع) كه كنيه‎اش ابومحمد و نام مادرش شهربانو يا شاه زنان ـ دختر يزدگرد پادشاه ساساني ـ مي‎باشد؛

3.علي بن الحسين الاصغر، مادرش ليلا یا بره دختر ابي مرة بن عروة بن مسعود ثقفي ـ است. 

4. عبدالله، در مدينه متولد شده است و مادرش رباب، ـ دختر امرء القيس ـ مي‎باشد. امرء القيس در مدينه سه دخترش را به ازدواج اميرالمؤمنين(ع) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) درآورد كه داستانش مشهور است. رباب به همسري امام حسين(ع) درآمد و سكينه و عبدالله، فرزندان حسين(ع) از رباب ميباشند.

5. سكينه، مادر او نيز رباب است. سكينه روز پنجم ماه ربيع الاول سال117هـ وفات كرد؛ وفات خواهرش فاطمه نيز همان سال است.

6. فاطمه: مادرش ام‎اسحاق بوده است.

علي بن عيسي الاربلي در «كشف الغمة» گفته: اولاد حسين(ع) ده تن بودند؛ شش پسر و چهار دختر. سه تن از پسران وي علي نام داشتهاند و محمد و عبدالله و جعفر. علي اكبر در كربلا در برابر پدر جنگيد و شهيد شد و علي اصغر صغير را تير زدند؛ همچنين گفتهاند كه عبدالله نيز با پدر كشته شد. دختران او زينب و سكينه و فاطمه بودند. نسل امام حسين(ع) از علي اوسط، يعني زين العابدين(ع) است؛ البته قول قوي و قريب به صحت و نظر شيخ مفيد است. پس در خاتمه مي‌توان گفت غير از امام سجّاد‌(ع) و جعفر بن الحسين‌(ع) تمام فرزندان ذكور امام حسين(ع) در كربلا به شهادت رسيدند.

 

حدیث هفته

امام علی  علیه السلام

آفت دین نادانی است  . 

حدیث هفته

حدیث هفته

امام هفتم شیعیان باب الحوائج ٬ موسی بن جعفر (ع)

هرگاه مردم گناهان تازه کنند که تا آن زمان نمی کردند ٬ خداوند بلاهایی تازه به آنها دهد که به حساب نمی آوردند .

روز شمار انقلاب

روز شمار انقلاب

 

 ۱۲ بهمن = بازگشت پيروزمندانه‌ی امام خمينی(س) به ميهن پس از سال‌ها تبعيد

۱۳ بهمن = ديدار گروه‌هاي مختلف مردم با امام خميني(س)؛ ادامه‌ي درگيري‌هاي شديد در شهر‌هاي كشور

۱۴ بهمن = استعفاي شهردار تهران و انتصاب دوباره‌ي او از سوي امام به همان سمت

۱۵ بهمن =اعتصاب كاركنان نخست‌وزيري؛ بازداشت بسياري از وزراء و كارمندان عالي‌رتبه دولت به جرم فساد مالي و سوءاستفاده از بيت‌المال توسط دولت بختيار

بقیه روزشمار و حوادث آن را در ادامه مطلب مطالعه بفرمائید .

ادامه نوشته

حدیث هفته

حدیث هفته

 

امام و پیشوای دهم شیعیان علی النقی الهادی (ع)

هرکه بذر خوبی بکارد ،شادمانی درو کند و هرکه تخم بدی بیفشاند پشیمانی می درود .

 

سی و پنجمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی (دهه مبارک فجر)

سی و پنجمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی (دهه مبارک فجر)

 

دههٔ فجر انقلاب اسلامی به روزهای ۱۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گفته می‌شود که طی آن آیت ... العظمی الامام سید روح اله موسوی الخمینی بعد از تحمل دوری از وطن و تبعید پانزده ساله توسط رژیم پهلوی در دوازدهم بهمن ماه سال ۱۳۵۷ به کشور عزیزمان ایران وارد و در نهایت با اعلام بی‌طرفی و حمایت ارتش ، سلطنت نیم قرنی پهلوی در بیست و دوم بهمن ماه منقرض شد و  انقلاب جمهوری اسلامی ایران به پیروزی رسید . 

ادامه نوشته

حدیث هفته

حدیث هفته

پیامبر رحمت و مهربانی ٬ محمد مصطفی (ص)

وحدت مایه رحمت ٬ و تفرقه موجب عذاب است .

میوه ای جنگلی بنام  ازگیل

میوه ای جنگلی بنام  ازگیل

             File:Medlar blossom.JPG     

File:Mispel.jpg

درخت ازگیل (نام علمی: Mespilus germanica) که در زبان گیلکی به آن کونوس, کُنوس می‌گویند، و در زبان مازندرانی کنس و کندس می‌گویند، میوه‌ای است از خانواده گلسرخیان از سرده ازگیل‌ها (Mespilus) هم خانواده با سیب، گلابی، به، زالزالک و گلابی وحشی.

ازگیل سه زار سال پیش در جنوب دریای خزر در مناطق گیلان و مازندران در ایران کشت می‌شد. ۷۰۰ سال پیش از میلاد به یونان و در ۲۰۰ پ. م به روم رسید. کاشت این میوه از طریق رومیها در بقیه اروپا گسترش یافت.

در حال حاضر ازگیل در همهٔ جنگل‌های شمال ایران از ارسباران تا گلی داغ و چناران از بجنورد ودر همهٔ بلندی‌های کرانه‌های دریا در دامنه جنوبی البرز و مناطق استپی می‌روید.

میوه ازگیل بسیار سخت و اسیدی است و تا زمانیکه خوب رسیده نشود قابل خوردن نیست. گوشت ازگیل پس از رسیدن از رنگ سفید به قهوه‌ای تغییر می‌یابد و کاملاً نرم و شیرین می‌شود و مردم به آن خرمای گیلان نیز می گویند. ازگیل را به صورت خام به عنوان میوه ای لذیذ، مطبوع و تقویت کننده مصرف می کنند. از ازگیل جهت تهیه شربت و کنسرو ازگیل نیز استفاده می‌شود.زادگاه اوليه ازگيل ايران و نواحي معتدل آسيا و اروپا است . ازگيل سينه را نرم مي كند و عطش را فرو مي نشاند و ضد صفرا است. ضماد آن جوش هاي بدن را از بين مي برد. تقريباً خواص آن با زالزالك يكسان است . داراي ويتامين «آ» و ويتامينهاي «ب» و «ث» بوده و سرشار از تانن است و ميوه و برگ ازگيل به عنوان قابض و رفع التهاب معده توصيه و تجويز شده است. ميوه رسيده ازگيل داراي قند و جوهر ليمو است . براي معالجه اسهال خوني مي توان دويست تا سيصد گرم آن را بدون پوست خورد مي توان يك كيلو از ميوه ازگيل با كمي شكر به صورت شربت در آورده، و چهار روز متوالي ، روزي يك چهارم آن را بخوريد .

هسته ازگيل به علت داشتن كمي اسيد سيانيدريك ، عنصري سمي است و خوردن آن خطرناك است ، ولي هسته ازگيل از اين سم خيلي كمتر داشته ، و خوراكي است اگه آن را بكوبيد و گرد آن را به مقدار يك قاشق چايخوري با چاي يا شربت ريشه جعفري ميل كنيد سنگ هاي كليه و مثانه را از بين مي برد.

قلندران و درويشان از قديم چوبدستي و چماق خود را از چوب ازگيل درست مي كردند، و معتقد بودند كه در دست داشتن چوب اين گياه خواص زيادي دارد يكي از پزشكان اروپايي در تحقيقي اعلام كرده است كه اگر زنان باردار گردن بندي از چوب ازگيل به گردن آويزان نمايند ، از سقط جنين آنها خودداري خواهد شد و براي اين كار آمار زيادي نشان داده است .

ازگیل سرشار از ویتامین‌های «ب» و «ث»است.

خواص دارویی ازگیل از روزگاران بسیار دور مورد توجه بوده. بقراط ازگیل را برای مبتلایان به ترشی معده و مدفوع سوزان و عوارض تب نافع می‌پنداشت.

درمان آبسه دهان و گلو با جوشاندهی برگ ازگیل -درمان آنژین با جوشانده برگ آن -درمان برفک با برگ آن-درمان سالک با جوشانده برگ -درمان اسهال بچه‌ها با جوشانده برگ -منظم کننده کار روده‌ها -جوشاندهٔ برگ ازگیل ورم گلو و ناراحتیهای حلق را از میان می‌برد.

بطور سنتی در گیلان از "آب کونوس" برای درمان دهان درد استفاده می شده است.

در درمان اسهال ساده-خونریزی داخلی -ورم روده-زخم دهان -تورم مخاط گلو با مضمضه آب برگ درخت ازگیل سودمند است.

 

 

حدیث هفته

حدیث هفته

 

پیامبر رحمت و مهربانی محمّد بن عبداله (ص)

ای مردم بر شما باد به جماعت و بپرهیزید از جدایی . 

سالروز تولد اشرف کائنات محمد بن عبداله (ص) و امام جعفر صادق (ع)  

سالروز تولد اشرف کائنات محمد بن عبداله (ص) و امام جعفر صادق (ع)  

 

سالروز تولد پیامبر رحمت و مهربانی ٬ خاتم رسل ٬ حبیب اله ٬ محمد بن عبداله بن عبدالمطلب (ص) و موسس مذهب جعفری ٬ صادق آل محمد ٬ جعفر بن محمد(ع) بر مسلمانان اعم از اهل سنت و تشیع بویژه بر پیروان راستینشان مبارک و تهنیت باد .

 عکس های مذهبی , عکس های مسجد النبی , عکس های اسلامی , عکس های مدینه , religious picture , masjid nabavi pictures , medina pictures , islamic pictures

به همین مناسبت زندگی نامه ای مختصر از آن دو حضرتشان برای اطلاعات بیشتر در ادامه مطلب اورده شده که در صورت تمایل مطالعه بفرمائید .

 

ادامه نوشته

حدیث روز

حدیث روز

انسانهایی که برای رضایت خداوند تواضع می کنند ٬ خدا آنها را رفیع می گرداند ./.

 حضرت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)

حدیث هفته

حدیث هفته

امام رضا(ع) از پدر بزرگوارش امام موسی بن جعفر (ع) روایت فرمود :

امیرالمومنین فرموده اند: بوسیله ی استغفار خود را خوشبو کنید ٬ مبادا بوی بد گناهان شما را رسوا کند ./.

 

رحلت پیامبر رحمت و مهربانی و امام تنهایی

رحلت پیامبر رحمت و مهربانی و امام تنهایی

 

۲۸ صفر، بیست و هشتمین روز ماه صفر در تقویم هجری قمری است.

در تقویم هجری قمری قراردادی، این روز پنجاه و هشتمین روز سال است.

شهادت جانگداز و مظلومانه اشرف مخلوقات خاتم الانبیا محمد بن عبد الله ( صلی الله علیه وآله)  در سال 11 هجری درسن 63 سالگی به وسیله  سم  بوده است، وطبق  روایات آن دو زن حضرت را مسموم کرده اند. 

در 24 صفر بیماری پیامبر( صلی الله علیه وآله) شدت یافت. پیامبر( صلی الله علیه وآله) هنگام بیماری فرمودند : حبیبم را نزد من حاضرکنید. عایشه و حفصه پدران خود را نزد آن حضرت حاضر نمودند . پیامبر( صلی الله علیه وآله) روی مبارک خویش را از آنان برگردانید و فرمود : حبیبم را نزد من حاضر کنید.
سپس دنبال علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرستادند . چون نظر مبارک به آن حضرت افتاد او را نزد خود خواند و کلماتی به حضرت فرمود . هنگامی که علی بن ابیطالب( علیه السلام) از نزد آن حضرت خارج شد، عمر و ابوبکر به او گفتند: خلیلت به تو چه گفت؟ فرمود : هزار باب علم به من حدیث کرد که از هر باب هزار باب دیگر باز می شود.
وصایای پیامبر( صلی الله علیه وآله) :

پیامبر(صلی الله علیه وآله) درلحظات آخر عمر خود وصیت هایی به امیر المومنین (علیه السلام) فرمودند و جبرییل و میکائیل و ملائکه مقربین را بر آن وصیت شاهد گرفتند . از جمله آن کلمات که جبرئیل به پیامبر( صلی الله علیه وآله) می فرمود و امیر المومنین(علیه السلام) می شنید این بود : حقت را می برند و خمست را غصب می کنند و پرده احترامت را می درند و محاسنت را به خون سرت رنگین می کنند.

غسل و نماز بر بدن پیامبر( صلی الله علیه وآله) :

امیر المومنین (علیه السلام) پس از غسل آن حضرت به تنهایی بر ایشان نماز خواندند.
دفن بدن مبارک پیامبر( صلی الله علیه وآله)

امیر المومنین (علیه السلام) فرمودند: خداوند در هر مکانی که روح پیامبرش را قبض می کند راضی است که در همان مکان دفن شود ، و من آن حضرت را در حجره ای که از دنیا رفته دفن می کنم . و آن حجره ، حجره حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود ؛ که دلیل بر این مطلب زیاد است. 
2- آغاز امامت امیر المومنین (علیه السلام)

اولین روز امامت حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام)  است، و زیارت آن حضرت در این روز مستحب است.

3- آغاز غصب خلافت

اولین روز غصب ظالمانه خلافت و خانه نشین کردن امیر المومنین(علیه السلام)  و شکستن بیعت روز غدیر توسط اهل ثقیفه بنی ساعده است.

4- اجبار مردم بر بیعت

5- شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

در این روز در سال 50 هجری امام حسن مجتبی (علیه السلام)  به شهادت رسید. بنابر قولی آن حضرت در 7 صفر و بنابر قولی دیگر در 5 ربیع الاول واقع شده است.
جعده دختر اشعث بن قیس با زهری که معاویه برای او فرستاده بود آن حضرت را مسموم کرد. معاویه همراه با زهر صد هزار درهم فرستاد و وعده کرد که او را به عقد یزید[لعنة الله علیه] در آورد ولی به وعده خود وفا نکرد.
مسمومیت حضرت چهار روز طول کشید و پس از ظهور اثرات سم بر بدن مبارک و فرارسیدن وقت شهادت به سید الشهدا (علیه السلام) فرمودند : مرا مسموم کرده اند و پاره های جگرم داخل طشت است . من می دانم چه کسی مرا مسموم کرده است ولی یه حقی که بر شما دارم در این باره حرفی نزنید .

رحلت و شهادت پیامبر رحمت و مهربانی حضرت محمد بن عبداله (ص) و امام تنها و مظلوم حضرت حسن بن علی المجتبی بر تمامی بستگان و آشنایان و مسلمین و شیعیان تسلیئت باد ./.

 

 

 

شب یلدا

شب یلدا  

یلدا آیینی است در نخستین شب زمستان و بلندترین شب سال که به‌نام «شب چله» معروف بوده و بر اساس اسناد، مربوط به ایزدمهر است، شب زایش و تولد مهر که به یادگاری آن ، این جشن برگزار می‌شود .
به اعتقاد شماری از دانش پژوهان و محققین اگر چه امروز با رشد زندگی صنعتی ، آیین ملی و باستانی ما به دست فراموشی سپرده شده اما یلدا را باید شب شکرگزاری دانست و در حفظ این آیین ملی و برای انتقال فرهنگ اصیل ایرانی با عنوان میراث‌داران فرهنگ این مرز و بوم ، بکوشیم.
یلدا از نظر معنی معادل با کلمه نوئل از ریشه ناتالیس رومی به معنی تولد است و نوئل از ریشه یلدا است . واژه یلدا  سریانی (از لهجه‌های متداول زبان «آرامی» است) و به معنی ولادت است.

به‌صورت میانگین شب یلدا 14 ساعت و 16 دقیقه و روز آن 9 ساعت و 44 دقیقه است که 24 ساعت شبانه‌روز را تشکیل می‌دهند.
در شهرستان‌ها و روستاهای مختلف استان مازندران آیین شب یلدا مثل دیگر نقاط ایران اسلامی با سنتی خاص برگزار می‌شود .

اربعین حسینی

اربعین حسینی

اربعین به معنای چهلم است . اربعین بیستم ماه صفر است که چهل روز بعد از روز عاشورا است . ما مسلمانان شیعه در این روز مراسم سوگواری به یاد امام سوم مان امام حسین بن علی (ع) و ۷۲ تن از یاران وفادارش برگزار میکنیم . در تقویم رسمی ما ایرانیان این روز تعطیل می‌باشد. مورخان نوشته‌اند که جابر بن عبداله انصاری ٬همراه با عطیه عوفی در همان اولین اربعین پس از عاشورا به زیارت حسین بن علی (ع) رفتند.

در برخی منابع اسیران شام یعنی بازماندگان کاروان کربلا به سرژرستی حضتر زینب (س) و در معیت علی بن الحسین (ع) در چهملین روز کشته شدن حسین بن علی (ع) به کربلا رسیدند.
 

File:پیاده روی اربعین حسینی 3.jpg

 
نهضت حسيني از زواياي گوناگون قابل بررسي است ، بررسي شرايط سياسي اجتماعي آن روز و موشکافي جريانات بستر ساز قيام ، نقش آفريني بي‏نظير سالار شهيدان حضرت امام حسين عليه‏السلام ، وفاداري ياران ، نقش اهل‏بيت پس از شهادت ، تأثيرگذاري امام زين العابدين عليه‏السلام و زينب کبري عليهاالسلام در تداوم نهضت ، الگو گشتن آن در راستاي حرکت تاريخ و ده‏ها موضوع ديگر ذهن کاوشگران و انديشه‏ي پژوهشگران را به خود مشغول ساخته واز ديرباز تاکنون هر يک به فراخور ظرفيت و استعداد و درک و برداشت خود مطالبي را گردآوري کرده و برخي به تحليل مسائل پرداخته‏اند . از قرن اول تاکنون ، ده‏ها تن از دانشمندان و مورخان ، با نگارش کتاب مقتل الامام الحسين عليه‏السلام و يا در ضمن بحثهاي تاريخي خود ، فاجعه‏ي فراموش نشدني کربلا را آورده و به ذکر وقايع آن برآمده‏اند . مسئله‏ي بازگشت اهل‏بيت عليهم‏السلام و از آن‏جا به مدينه ، يکي از مسائل مهم تاريخ نهضت حسيني است و چون برخي مشکلات تاريخي به همراه دارد ، هر سال به هنگامه‏ي ماه صفر و تجديد خاطره و ياد حضرت سيدالشهدا عليه‏السلام در روز اربعين ، بر سر زبانها مي‏افتد و عده‏اي به چگونگي آن و برخي به نفي و اثبات آن مي‏پردازند و عده‏اي ساکت و بي‏نظر از کنار آن مي‏گذرند .
 
 
 

عید غدیر

عید غدیر

 

 

عید غدیر به تمامی هموطنانم بالخصوص همکاران و دوستان و فامیلان عزیزم مبارک باد

عید غدیر

عیدغدیرخم

هجدهم ذی الحجه دهم هجری قمری .

نزدیک ظهر روز دوشنبه، کاروان بزرگ پیامبر همین که به منطقه " غدیر خم " رسیدند حضرت، مسیر حرکت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدیر تغییر داده، فرمودند :

" ایها الناس، اجیبوا داعی الله، و انا رسول الله ."

ای مردم، دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم .

این کنایه از آن بود که هنگام ابلاغ  پیام مهمی فرا رسیده است. لذا فرمان دادند تا منادی ندا کند:" همه مردم متوقف شوند، آنان که پیش رفته اند برگردند، و آنان که پشت سر هستند، خود را سریع تر برسانند. " همچنین دستور دادند، کسی زیر درختان کهنسالی که در آنجا بود نرود و آن مکان برای برپایی جایگاه سخنرانی خالی بماند.پس از این دستور، همه مرکب ها متوقف شد، همه مردم پیاده شدند و برای توقف سه روزه خیمه زدند .از طرف دیگر پیامبر چهار نفر از اصحاب خاص خود یعنی مقداد، سلمان، ابوذر و عمار را فرا خوانده و به آنان دستور دادند تا جایگاه سخنرانی را در کنار درختان کهنسال آماده سازند . آنان از روانداز شتران و سایر مرکب ها کمک گرفته، منبری بلند ساختند و روی آن را با پارچه ای پوشانند( منبر در میان جمعیت قرار داشت.)

با توجه به کثرت جمعیت،" ربیعه" را که صدای رسایی داشت، انتخاب کردند تا کلام حضرت را برای افرادی که دورتر قرار داشتند، تکرار کند.مقارن ظهر، منادی حضرت رسول اکرم (ص)، ندای نماز جماعت داد، مردم مقابل منبر جمع شدند و با پیامبر نماز جماعت را اقامه نمودند. پس از نماز، پیامبراکرم از منبر غدیر بالا رفتند و سپس علی علیه السلام را فرا خواندند تا در سمت راست ایشان بر فراز منبر بایستد و پیامبر نیز در حالی که دست راستش بر شانه امیرالمومنین قرار داشت، سخنرانی تاریخی خود را شروع کردند که بیش از یک ساعت به طول انجامید.حضرت در ابتدا به حمد و ثنای الهی پرداختند و سپس تصریح کردند که: باید فرمان مهمی درباره علی بن ابیطالب ابلاغ کنم که اگر این پیام را نرسانم رسالت الهی را انجام نداده ام :

" یا ایها الرَسول، بَلـِّغ ما اُنزل الیکَ مِن رَبـِّک وَ ان لَم تـَفعَل، فَما بَلغتَ رسالته."( مائده/67)

پس از بیان جملاتی، پیامبر دست علی علیه السلام را بلند نمود و فرمودند:

" من کنت مولاه فهذا علی مولاه "

و چنین بود که " غدیر"، عید ولایت نام گرفت .


وصف جان در سخن جانان

 
 
 

  رسول اکرم صلی الله علیه و آله  در شخصیت بی انتهای  علی علیه السلام  و کمالات بی نظیر و فضایل بی پایانش احادیثی فرموده اند که به بخشی از آنها اشاره می نماییم .

حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمود:

- اگر تمام باغ ها قلم گردد، همه دریاها مرکب، همه جن ها حسابگر و انسان ها نویسنده شوند تا همه فضایل و مناقب علی را بشمارند نمی توانند . (1)

- سوگند به آن خدایی که جان من در دست قدرت اوست، اگر نبود این که گروهی از امت من تو را مثل انصاری که عیسی را به خدایی اشتباه گرفتند، غلو کنند در مورد فضایل و مناقب تو، مطالبی می گفتم که تمام مسلمانان خاک زیر پای تو را توتیای چشم خود می کردند . (2)

- هر کس  دوست دارد مثل من زندگی کند و مثل من بمیرد، به ولایت  علی بن ابیطالب  تمسک کند . (3)

- پروردگار عالم به من وحی کرد و مرا مأمور ساخت که علی علیه السلام را با لقب امیرالمومنین بخوانم و فرمود: تا به حال، کسی را با این لقب نخوانده ام و آن را به کسی نخواهم داد . (4)

- پیامبراکرم صلوات الله علیه قبل از وفات خویش از آینده خبر داد و فرمود: پیروان حضرت موسی به هفتاد و یک گروه تقسیم شدند؛ همه آنان اهل آتش هستند جز گروهی که از وصی اش" یوشع " پیروی نمودند و پیروان حضرت مسیح نیز به هفتاد و دو گروه تقسیم گردیدند و همگی گرفتار عذاب اخروی می گردند، جز آنان که از جانشین او" شمعون" تبعیت کردند، امت من نیز به هفتاد و سه شعبه تقسیم می شوند همگی در قهر خدا گرفتار خواهند شد مگر آن گروه راستین که از وصی و جانشینم علی بن ابیطالب علیه السلام پیروی نمایند . (5)

- هر کس می خواهد حضرت نوح (ع) را در عزم و اراده اش بنگرد و علم سرشار حضرت آدم (ع)  را درک کند و به جدم  حضرت ابراهیم (ع)  در حلم و بردباری اش نگاه کند و حضرت موسی (ع) را در ذکاوت و هوشیاری و حضرت عیسی (ع)  را در زهد و بی توجهی به دنیا ببیند، وجود مبارک علی علیه السلام را ببیند . (6)

- من شهرعلم هستم و علی درِ آن است، هر کس می خواهد وارد آن شود باید از درش بگذرد . (7)

- علی از حیث قضاوت و داوری نیز در میان امت من بی نظیر است . (8)

- سرلوحه دفتر هر فرد با ایمان محبت و دوستی علی ابن ابیطالب است . (9)

- علی داناترین امت من ، بعد از من است . (10)

 

پی نوشت ها:

1- محجة البیضاء، ج 4، ص 206.

2- مسند احمد حنبل به نقل شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 168.

3- شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 168.

4- بحار الانوار، ج 37، ص 290.

5- وسایل الشیعه، ج 18، ص 31.

6- محجة البیضاء، ج 4، ص 192.

7- کنزالعمال، ج 11، ص 600 .

8- آفتاب ولایت، ص 138.

9- بحارالانوار، ج 39، ص 229.

10- کنز العمال، ج 6، ص 153.

دعای عرفه


دعای عرفه

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا كَصُنْعِهِ

سـتـايـش خـاص خـدايـى اسـت كـه نـيـسـت بـراى قضا و حكمش جلوگيرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند ساخته اش

صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ
ساخته هيچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده كه آفريد انواع گوناگون پديده ها راو
بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَيْهِ الطَّلايِـعُ وَلا تَضيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ

بـه حكمت خويش محكم ساخت مصنوعات را طلايه ها(ى عالم وجود) بر او مخفى نيست و امانتها در نزد او ضايع نشود

جازى كُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ كُلِّ قانعٍ وَراحِمُ كُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ

پـاداش دهـنـده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت پيشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده

الْمَنافِعِ وَالْكِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ

هـر سـود و بهره و آن كتاب جامع كه فرستادش بوسيله نور آن نور درخشان و او است كه دعاها را شنواست

وَلِلْكُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَيْرُهُ وَلا

و گـرفتاريها را برطرف كند و درجات را بالا برد و گردنكشان را ريشه كن سازد پس معبودى جز او نيست و

شَىْءَ يَعْدِلُهُ وَلَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُاللَّطيفُ الْخَبيرُ

چيزى با او برابرى نكند و چيزى همانندش نيست و او شنوا است و بينا و دقيق و آگاه

وَهُوَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَيْكَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَكَ

و او بر هرچيز توانا است خدايا من بسوى تو اشتياق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم

مُقِرّاً بِاَنَّكَ رَبّى وَ اِلَيْكَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ

اقـرار دارم بـه ايـنـكه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز كردى وجود مرا به رحمت خود پيش از آنكه باشم

شَيْئاً مَذْكُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْكَنْتَنِى الاَْصْلابَ آمِناً

چيز قابل ذكرى و مرا از خاك آفريدى آنگاه در ميان صلبها جايم دادى و ايمنم ساختى

لِرَيْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنينَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ

از حوادث زمانه و تغييرات روزگار و سالها و همچنان همواره از

صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاَْيّامِ الْماضِيَةِ وَالْقُرُونِ الْخالِيَةِ لَمْ

صلبى به رحمى كوچ كردم در ايام قديم و گذشته و قرنهاى پيشين

تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِكَ بى وَلُطْفِكَ لى وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ

و از روى مـهـر و راءفـتـى كه به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نياوردى در دوران حكومت پيشوايان

الْكُفْرِ الَّذينَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَكَذَّبُوا رُسُلَكَلكِنَّكَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى

كـفـر آنـان كـه پـيـمان تو را شكستند و فرستادگانت را تكذيب كردند ولى در زمانى مرا بدنيا آوردى كه

سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ يَسَّرْتَنى وَفيهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِكَ

پـيـش از آن در علمت گذشته بود از هدايتى كه اسبابش را برايم مهيا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پيش از

رَؤُفْتَ بى بِجَميلِ صُنْعِكَ وَسَوابِـغِ نِعَمِكَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ

ايـن نـيـز بـه مـن مـهـر ورزيدى بوسيله رفتار نيكويت و نعمتهاى شايانت كه پديد آوردى خلقتم را از منى

يُمْنى وَاَسْكَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَيْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ

ريخته شده و جايم دادى در سه پرده تاريكى (مشيمه و رحم و شكم ) ميان گوشت و خون و پوست

تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَيْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى

و گـواهـم نـسـاخـتـى در خـلقتم و واگذار نكردى به من چيزى از كار خودم را سپس بيرونم آوردى بدانچه

سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْيا تآمّاً سَوِيّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً

در عـلمـت گـذشـتـه بـود از هـدايـتـم بـسـوى دنـيـا خـلقـتـى تـمـام و درسـت و در حال طفوليت و خردسالى

صَبِيّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِيّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ

در گـهـواره مـحـافـظـتـم كـردى و روزيـم دادى از غـذاهـا شـيـرى گـوارا و دل پرستاران را

الْحَواضِنِ وَكَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَكَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ

بر من مهربان كردى و عهده دار پرستاريم كردى مادران مهربان را و از آسيب جنيان

وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّيادَةِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَيْتَ يا رَحيمُ يا رَحْمنُ حتّى

نـگـهـداريـم كـردى و از زيـادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى
بخشاينده تا

اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِاَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّيْتَنى

آنگاه كه لب به سخن گشودم و تمام كردى بر من نعمتهاى شايانت را و پرورشم دادى

زايِداً فى كُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ

هـرسـاله زيـادتـر از سـال پـيـش تـا آنـگـاه كـه خـلقـتـم كامل شد و تاب و توانم به حداعتدال رسيد واجب كردى

عَلَىَّ حُجَتَّكَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَكَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ

بـر مـن حـجـت خود را بدين ترتيب كه معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسيله عجايب حكمتت به هراسم انداختى

وَاَيْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِكَوَاَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ

و بيدارم كردى بدانچه آفريدى در آسمان و زمينت از پديده هاى آفرينشت

وَنَبَّهْتَنى لِشُكْرِكَ وَذِكْرِكَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ

و آگاهم كردى به سپاسگزارى و ذكر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب كردى

وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُكَ وَيَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ وَمَنَنْتَ

و آنـچـه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندى و پذيرفتن موجبات خوشنوديت را برايم آسان كردى

عَلَىَّ فى جَميعِ ذلِكَ بِعَونِكَ وَلُطْفِكَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَيْرِ الثَّرى لَمْ

و در تـمام اينها به يارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اينكه مرا از بهترين خاكها آفريدى

تَرْضَ لى يا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ

راضـى نشدى اى معبود من كه تنها از نعمتى برخوردار شوم و از ديگرى منع گردم بلكه روزيم دادى

وَصُنُوفِ الرِّياشِ بِمَنِّكَ الْعَظيمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ الْقَديمِ

از انواع (نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم كامرانى و اين بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان ديرينه ات بود

اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَميعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى كُلَّ النِّقَمِ

نـسـبـت بـه من تا اينكه تمام نعمتها را بر من كامل كردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى

لَمْ يَمْنَعْكَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَيْكَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما يُقَرِّبُنى

باز هم نادانى و دليرى من بر من جلوگيرت نشد از اينكه راهنماييم كردى بدانچه مرا به تو نزديك كند

اِلَيْكَ وَوَفَّقْتَنى لِما يُزْلِفُنى لَدَيْكَ فَاِنْ دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُكَ

و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد كه اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو

اَعْطَيْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ شَكَرْتَنى وَاِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنى كُلُّ ذلِكَ

به من عطا كنى و اگر اطاعتت كنم قدردانى كنى و اگر سپاسگزاريت كنم بر من بيفزايى و همه اينها

اِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِئٍ

بـراى كـامـل سـاختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است كه نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو كه آغازنده

مُعيدٍ حَميدٍ مَجيدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُكَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُكَ فَاءَىَُّ نِعَمِكَ ي ا

نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاكيزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى

اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِكْراً اءَمْ اَىُّ عَطـاياكَ اءَقُومُ بِها شُكْراً وَهِىَ يا

مـعـبـود مـن كـدامـيـك از نعمتهايت را بشماره درآورده و ياد كنم يا براى كداميك از عطاهايت به سپاسگزارى اقدام كنم در صورتى كه آنها

رَبِّ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ يُحْصِيَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ

اى پروردگار من بيش از آن است كه حسابگران بتوانند آنها را بشمارند يا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا

ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى

آنـچـه را از سختى و گرفتارى از من دور كرده و باز داشتى بيشتر بوده از آنچه برايم آشكار شد

مِنَ الْعافِيَةِ وَالسَّرّآءِ وَاَنـَا اَشْهَدُ يا اِلهى بِحَقيقَةِ ايمانى وَعَقْدِ

از تـنـدرسـتـى و خـوشى و من گواهى دهم خدايا به حقيقت ايمان خودم و بدانچه تصميمات يقينم بدان بسته است

عَزَماتِ يَقينى وَخالِصِ صَريحِ تَوْحيدى وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَميرى

و توحيد خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشيده نهادم

وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساريرِ صَفْحَةِ جَبينى وَخُرْقِ

و رشته هاى ديد نور چشمانم و خطوط صفحه پيشانيم

مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاريفِ مارِنِ عِرْنينى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى

و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بينيم و راههاى پرده گوشم

وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتاىَ وَحَرَكاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ

و آنـچـه بـچـسـبـد و روى هـم قـرار گـيـرد بـر آن دو لبـم و حـركـتـهـاى تـلفظ زبانم و محل پيوست كام

حَنَكِ فَمى وَفَكّى وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى

(فـك بـالاى ) دهـان و آرواره ام و مـحـل بـيـرون آمـدن دنـدانـهـايـم و محل چشيدن خوراك و آشاميدنيها

يموَحِمالَةِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَليْهِ تامُورُ

و رشـتـه و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را

صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتينى وَنِياطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى

قفسه سينه ام و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و كنار

كَبِدى وَما حَوَتْهُ شَراسيفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ

جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هايم و سربندهاى استخوانهايم و انقباض

عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى

عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم

وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَميعُِ جَوارِحى وَمَا

و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهايم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اينها

انْتَسَجَ عَلى ذلِكَ اَيّامَ رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّى وَنَوْمى

بافته شده از دوران شيرخوارگيم و آنچه را زمين از من بر خود گرفته و خوابم

وَيَقَظَتى وَسُكُونى وَحَرَكاتِ رُكُوعى وَسُجُودى اَنْ لَوْ حاوَلْتُ

و بيداريم و آرميدنم و حركتهاى ركوع و سجود من (گواهى دهم ) كه اگر تصميم بگيرم

وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُؤَدِّىَ شُكْرَ

و بكوشم در طول قرون و اعصار بر فرض كه چنين عمرى بكنم و بخواهم شكر

واحِدَةٍ مِنْ اءَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ اِلاّ بِمَنِّكَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ

يـكى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود كه آن خود واجب كند بر من

شُكْرُكَ اَبَداً جَديداً وَثَنآءً طارِفاً عَتيداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنـَا

سپاسگزاريت را دوباره از نو و موجب ستايشى تازه و ريشه دار گردد آرى و اگر حريص باشم من

وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِكَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِكَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما

و حسابگران از مخلوقت كه بخواهيم اندازه نعمت بخشيهاى تو را از گذشته و آينده

حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَيناهُ اَمَداًهَيْهاتَ اءنّى ذلِكَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى

بـه حساب درآوريم نتوانيم بشماره درآوريم و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء كنيم ! هيهات ! كجا چنين چيزى ميسر است

كِتابِكَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ الله لا تُحْصُوها

و تو خود در كتاب گويا و خبر راست و درستت خبر داده اى كه ((اگر بشماريد نعمت خدا را احصاء نتوانيد كرد))

صَدَقَ كِتابُكَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُكَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِيآؤُكَ وَرُسُلُكَ ما اَنْزَلْتَ

خـدايـا كـتـاب تو و خبرى كه دادى راست است و رساندند پيمبران و رسولانت هرچه را بر ايشان از وحى خويش فروفرستادى

عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دينِكَ غَيْرَ اءَنّى يا اِلهى

و آنچه را تشريع كردى براى آنها و بوسيله آنها از دين و آيين خود جز اينكه معبودا

اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَاءَقُولُ مُؤْمِناً

من گواهى دهم به سعى و كوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم و از روى ايمان

مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَكُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ

و يقين مى گويم ستايش خدايى را سزاست كه نگيرد فرزندى تا از او ارث برند و نيست برايش

شَريكٌ فى مُلْكِهِ فَيُضآدَُّهُ فيَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فيما

شـريـكـى در فـرمـانـروايـى تـا بـا او ضدّيت كنند در آنچه پديد آورد و نه نگهدارى از خوارى دارد تا كمكش كند در آنچه

صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ كانَ فيهِما الِهَةٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا

بوجود آورد پس منزه باد منزه كه اگر بود در آسمان و زمين خدايانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند

سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ

منزه است خداى يگانه يكتاى بى نيازى كه فرزند ندارد و فرزند كسى نيست و نيست

لَهُ كُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لله حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِكَتِهِ الْمُقَرَّبينَ وَاَنْبِي آئِهِ

برايش همتايى هيچكس ستايش خداى را است ستايشى كه برابر ستايش فرشتگان مقرب او و پيمبران

الْمُرْسَلينَ وَصَلَّى الله عَلى خِيَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَآلِهِ

مـرسـلش بـاشـد و درود خـدا بـر بـهـتـريـن خـلقـش مـحـمـد خـاتـم پـيـمـبـران و آل

الطَّيـِبـيـنَ الطـّاهـِريـنَ الْمـُخـلَصـيـنَ وَسـَلَّمَ

پاك و پاكيزه و خالص او باد و سلام

پـس شـروع فـرمـود آن حـضـرت در سـؤ ال و اهتمام نمود در دُعا و آب از ديده هاى
مبارَكَش جارى بود پس گفت :

اَللّهُمَّ اجْعَلْنى

خدايا چنانم

اَخْشاكَ كَانّى اَراكَ وَاَسْعِدْنى بِتَقويكَ وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِيَتِكَ

ترسان خودت كن كه گويا مى بينمت و به پرهيزكارى از خويش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانيت بدبختم مكن

وَخِرْلى فى قَضآئِكَ وَبارِكْ لى فى قَدَرِكَ حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجيلَ ما

و در سـرنـوشـت خود خير برايم مقدر كن و مقدراتت را برايم مبارك گردان تا چنان نباشم كه تعجيل آنچه را

اَخَّرْتَ وَلا تَاْخيرَ ما عَجَّلْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْيَقينَ

تـو پـس انـداخته اى بخواهم و نه تاءخير آنچه را تو پيش انداخته اى خدايا قرار ده بى نيازى در نفس من و يقين

فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصيرَةَ فى

در دلم و اخلاص در كردارم و روشنى در ديده ام و بينايى در

دينى وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَيْنِ مِنّى

ديـنـم و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهره مند كن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (كه تا دم مرگ بسلامت باشند)

وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَاَرِنى فيهِ ثارى وَمَـاءرِبى وَاَقِرَّ بِذلِكَ

و ياريم ده بر آنكس كه به من ستم كرده و انتقام گيرى مرا و آرزويم را درباره اش به من بنمايان

عَيْنى اَللَّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتى وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَاْغْفِرْ لى خَطيَّئَتى

و ديده ام را در اين باره روشن كن خدايا محنتم را برطرف كن و زشتيهايم بپوشان و خطايم بيامرز

وَاخْسَاءْ شَيْطانى وَفُكَّ رِهانى وَاْجَعْلْ لى يا اِلهى الدَّرَجَةَ الْعُلْيا فِى

و شـيـطـان و اهـريـمـنـم را از مـن بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان و قرار ده خدايا براى من درجه والا در

الاْ خِرَةِ وَالاُْوْلى اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى سَميعاً

آخرت و در دنيا خدايا حمد تو را است كه مرا آفريدى و شنوا

بَصيراً وَلَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَةً بى وَقَدْ

و بـيـنا قرارم دادى و ستايش تو را است كه مرا آفريدى و از روى مهرى كه به من داشتى
خلقتم را نيكو آراستى در

كُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِيّاً رَبِّ بِما بَرَاءْتَنْى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتى رَبِّ بِما

صورتيكه تو از خلقت من بى نياز بودى پروردگارا به آنطور كه مرا پديدآوردى و در خلقتم اعتدال بكار بردى پروردگارا به آنطور

اَنْشَاءْتَنى فَاَحْسَنْتَ صُورَتى رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَىَّ وَفى نَفْسى

كـه بـوجـودم آوردى و صـورتـم را نـيـكـو كردى پروردگارا به آنطور كه به من احسان كردى و

عافَيْتَنى رَبِّ بِما كَلاَْتَنى وَوَفَّقْتَنى رَبِّ بِما اَنـَعْمَتَ عَلَىَّ فَهَدَيْتَنى

عـافـيـتـم دادى پـروردگـارا آنـچـنـانـكـه مـرا مـحـافظت كردى و موفقم داشتى پروردگارا آنچنانكه بر من انعام كرده و هدايتم فرمودى

رَبِّ بِما اَوْلَيْتَنى وَمِنْ كُلِّ خَيْرٍ اَعْطَيْتَنى رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنى

پـروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از هر خيرى به من عطا كردى پروردگارا آنچنانكه مرا خوراندى

وَسَقَيْتَنى رَبِّ بِما اَغْنَيْتَنى وَاَقْنَيْتَنى رَبِّ بِما اَعَنْتَنى وَاَعْزَزْتَنى

و نـوشـانـدى پـروردگـارا آنـچـنـانـكـه بـى نـيازم كردى و سرمايه ام دادى پروردگارا آنچنانكه كمكم دادى و عزتم بخشيدى

رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنى مِنْ سِتْرِكَ الصّافى وَيَسَّرْتَ لى مِنْ صُنْعِكَ

پروردگارا آنچنانكه مرا از خلعت باصفايت پوشاندى و از مصنوعاتت به حد

الْكافى صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعِنّى عَلى بَواَّئِقِ الدُّهُورِ

كـافـى در اخـتـيـارم گـذاردى (چـنانكه اين همه انعام به من كردى ) درود فرست بر محمد و آل محمد و كمكم ده بر پيش آمدهاى ناگوار روزگار

وَصُرُوفِ اللَّيالى وَالاَْيّامِ وَنَجِّنى مِنْ اَهْوالِ الدُّنْيا وَكُرُباتِ

و كشمكشهاى شبها و روزها و از هراسهاى دنيا و اندوههاى

الاْ خِرَةِوَاكْفِنى شَرَّ ما يَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِى الاَْرْضِ اَللّهُمَّ ما اَخافُ

آخـرت نـجـاتم ده و از شر آنچه ستمگران در زمين انجام دهند مرا كفايت فرما خدايا از آنچه مى ترسم

فَاكْفِنى وَما اَحْذَرُ فَقِنى وَفى نَفْسى وَدينى فَاحْرُسْنى وَفى سَفَرى

كفايتم كن و از آنچه برحذرم ، نگاهم دار و خودم و دينم را

فَاحْفَظْنى وَفى اَهْلى وَمالى فَاخْلُفْنى وَفيما رَزَقْتَنى فَبارِكْ لى

حـفـظ كـن و در سفر محافظتم كن و در خانواده و مالم جانشين من باش و در آنچه روزيم كرده اى بركت ده و مرا

وَفى نَفْسى فَذَلِّلْنى وَفى اَعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنى وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ

در پيش خودم خوار كن و در چشم مردم بزرگم كن و از شر جن

وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنى وَبِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى وَبِسَريرَتى فَلا تُخْزِنى

و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوايم مكن و به انديشه هاى باطنم سرافكنده ام مكن

وَبِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى وَنِعَمَكَ فَلا تَسْلُبْنى وَاِلى غَيْرِكَ فَلا تَكِلْنى

و به كردارم دچارم مساز و نعمتهايت را از من مگير و بجز خودت به ديگرى واگذارم مكن

اِلهى اِلى مَنْ تَكِلُنى اِلى قَريبٍ فَيَقْطَعُنى اَمْ اِلى بَعيدٍ فَيَتَجَهَّمُنى اَمْ

خـدايا به كه واگذارم مى كنى آيا به خويشاوندى كه از من بِبُرَد يا بيگانه اى كه مرا از خود دور كند يا به كسانى كه

اِلَى الْمُسْتَضْعَفينَ لى وَاَنْتَ رَبّى وَمَليكُ اَمْرى اَشْكُو اِلَيْكَ غُرْبَتى

خوارم شمرند و تويى پروردگار من و زمامدار كار من بسوى تو شكايت آرم از غربت خود

وَبُعْدَ دارى وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّكْتَهُ اَمْرى اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ

و دورى خـانـه ام و خواريم نزد كسى كه زمامدار كار من كردى خدايا پس خشم خود را بر من مبار

غَضَبَكَ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سُبْحانَكَ غَيْرَ اَنَّ

و اگـر بـر مـن خـشـم نـكـرده بـاشـى بـاكـى نـدارم ـ مـنـزهـى تـو ـ جـز ايـنـكـه در عـيـن حال

عافِيَتَكَ اَوْسَعُ لى فَاَسْئَلُكَ يا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ

عافيت تو وسيعتر است براى من پس از تو خواهم پروردگارا به نور ذاتت كه روشن شد بدان

الاَْرْضُ وَالسَّمواتُوَكُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ وَصَلَُحَ بِهِ اَمْرُ الاَْوَّلينَ

زمين و آسمانها و برطرف شد بدان تاريكيها و اصلاح شد بدان كار اولين

وَالاْ خِرينَ اَنْ لا تُميتَنى عَلى غَضَبِكَ وَلا تُنْزِلَْ بى سَخَطَكَ لَكَ

و آخـريـن كـه مـرا بـر حـال غـضـب خـويـش نـمـيـرانـى و خـشـمـت را بـر مـن نازل مفرمايى

الْعُتْبى لَكَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى قَبْلَ ذلِك لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ

مؤ اخذه و بازخواست حق تو است تا گاهى كه پيش از آن راضى شوى معبودى جز تو نيست كه پروردگار شهر

الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَالْبَيْتِ الْعَتيقِ الَّذى اَحْلَلْتَهُ الْبَرَكَةَ وَجَعَلْتَهُ

مـحـتـرم و مـشـعـر الحـرام و خـانـه كـعـبـه اى آن خـانـه اى كـه بـركـت را بـدان نازل كردى و آنرا براى

لِلنّاسِ اَمْناً يا مَنْ عَفا عَنْ عَظيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ يا مَنْ اَسْبَغَ النَّعْمآءَ

مردمان خانه امنى قرار دادى اى كسى كه از گناهان بزرگ به بردبارى خود درگذرى اى كه نعمتها را

بِفَضْلِهِ يا مَنْ اَعْطَى الْجَزيلَ بِكَرَمِهِ يا عُدَّتى فى شِدَّتى يا

بـه فـضل خود فراوان گردانى اى كه عطاياى شايان را به كرم خود بدهى اى ذخيره ام در سختى اى

صاحِبى فى وَحْدَتى يا غِياثى فى كُرْبَتى يا وَلِيّى فى نِعْمَتى يا

رفيق و همدمم در تنهايى اى فريادرس من در گرفتارى اى ولى من در نعمتم اى

اِلـهى وَاِلـهَ آبائى اِبْراهيمَ وَاِسْماعيلَ وَاِسْحقَ وَيَعْقُوبَ وَرَبَّ

معبود من و معبود پدرانم ابراهيم و اسمعيل و (معبود) اسحاق و يعقوب و پروردگار

جَبْرَئيلَ وَميكائيلَ وَاِسْرافيلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِيّينَ وَ الِهِ

جـبـرئيـل و مـيـكـائيـل و اسـرافـيـل و پـروردگـار مـحـمـد خـاتـم پـيـمـبـران و آل

الْمُنْتَجَبينَ وَمُنْزِلَ التَّوريةِ وَالاِْ نْجيلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ

بـرگـزيـده اش و فـروفـرسـتـنـده تـورات و انـجـيـل و زبـور و قـرآن و نازل كننده

كـهيَّعَّصَّ وَطـه وَيسَّ وَالْقُرآنِ الْحَكيمِ اَنْتَ كَهْفى حينَ تُعْيينِى

كهيعص و طه و ((يس و قرآن حكمت آموز)) تويى پناه من هنگامى كه درمانده ام كنند

الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها وَتَضيقُ بِىَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها وَلَوْلا رَحْمَتُكَ

راهها با همه وسعتى كه دارند و زمين بر من تنگ گيرد با همه پهناوريش و اگر نبود رحمت تو

لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكينَ وَاَنْتَ مُقيلُ عَثْرَتى وَلَوْلا سَتْرُكَ اِيّاىَ لَكُنْتُ

بـطور حتم من هلاك شده بودم و تويى ناديده گير لغزشم و اگر پرده پوشى تو نبود مسلما

مِنَ الْمَفْضُوحينَ وَاَنْتَ مُؤَيِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى وَلَوْلا نَصْرُكَ

مـن از رسـواشـدگـان بودم و تويى كه به يارى خود مرا بر دشمنانم يارى دهى و اگر نبود يارى تو

اِيّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبينَ يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ

من مغلوب شده بودم اى كه مخصوص كرده خود را به بلندى و برترى

فَاَوْلِيآئُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلوُكُ نيرَ الْمَذَلَّةِ

و دوستانش بوسيله عزت او عزت يابند اى كه پادشاهان در برابرش طوق خوارى

عَلى اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ يَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْيُنِ وَما

بـه گردن گذارند و آنها از سَطَوَتَش ترسانند مى داند حركت (يا خيانت ) چشمها و آنچه را سينه ها

تُخْفِى الصُّدُورُ وَ غَيْبَ ما تَاْتى بِهِ الاَْزْمِنَةُ وَالدُّهُورُ يا مَنْ لا يَعْلَمُ

پنهان كنند و حوادثى كه در كمون زمانها و روزگارها است اى كه نداند

كَيْفَ هُوَ اِلاّ هُوَي ا مَنْ لا يَعْلَمُ م ا هُوَ اِلاّ هُوَ ي ا مَنْ لا يَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ ي ا

چگونگى او را جز خود او اى كه نداند چيست او جز او اى كه نداند او را جز خود او

مَنْ كَبَسَ الاَْرْضَ عَلَى الْمآءِ وَسَدَّ الْهَوآءَ بِالسَّمآءِ يا مَنْ لَهُ اَكْرَمُ

اى كه زمين را بر آب فرو بُردى و هوا را به آسمان بستى اى كه گرامى ترين

الاَْسْمآءِ يا ذَاالْمَعْرُوفِ الَّذى لا يَنْقَطِعُ اَبَداً يا مُقَيِّضَ الرَّكْبِ

نامها از او است اى دارنده احسانى كه هرگز قطع نشود اى گمارنده كاروان براى نجات

لِيُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِيَّةِ

يـوسـف در آن جـاى بـى آب و علف و بيرون آورنده اش از چاه و رساننده اش به پادشاهى پس از بندگى

مَلِكاً يا ر ادَّهُ عَلى يَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ

اى كـه او را بـرگـردانـدى بـه يـعـقوب پس از آنكه ديدگانش از اندوه سفيد شده بود و آكنده از غم بود

كَظيمٌ يا كاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوى عَنْ اَيُّوبَ وَمُمْسِكَ يَدَىْ اِبْرهيمَ

اى برطرف كننده سختى و گرفتارى از ايوب و اى نگهدارنده دستهاى ابراهيم

عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ كِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ يا مَنِ اسْتَجابَ لِزَكَرِيّا

از ذبـح پـسـرش پـس از سـن پـيـرى و بـسـرآمدن عمرش اى كه دعاى زكريا را به اجابت رساندى

فَوَهَبَ لَهُ يَحْيى وَلَمْ يَدَعْهُ فَرْداً وَحيداً يا مَنْ اَخْرَجَ يُونُسَ مِنْ

و يـحـيى را به او بخشيدى و او را تنها و بى كس وامگذاردى اى كه بيرون آورد يونس را از

بَطْنِ الْحُوتِ يا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنىَّ اِسْرآئي لَ فَاَنْجاهُمْ وَجَعَلَ

شـكـم مـاهـى اى كـه شـكـافـت دريـا را بـراى بـنـى اسرائيل و (از فرعونيان ) نجاتشان داد

فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقينَ يا مَنْ اَرْسَلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ بَيْنَ

و فرعون و لشكريانش را غرق كرد اى كه فرستاد بادها را نويد دهندگانى پيشاپيش

يَدَىْ رَحْمَتِهِ يا مَنْ لَمْ يَعْجَلْ عَلى مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ يا مَنِ

آمدن رحمتش اى كه شتاب نكند بر (عذاب ) نافرمانان از خلق خود اى كه

اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فى نِعْمَتِهِيَاْكُلُونَ

نـجـات بـخـشـيد ساحران (فرعون ) را پس از سالها انكار (و كفر) و چنان بودند كه متنعّم به نعمتهاى خدا بودند

رِزْقَهُ وَيَعْبُدُونَ غَيْرَهُ وَقَدْ حاَّدُّوهُ وَناَّدُّوهُ وَكَذَّبُوا رُسُلَهُ يا اَلله يا اَلله

كـه روزيـش را مـى خـوردنـد ولى پـرستش ديگرى را مى كردند و با خدا دشمنى و ضديت داشتند و رسولانش را تكذيب مى كردند اى خدا

يا بَدىَُّ يا بَديعُ لا نِدَّلَكَ يا دآئِماً لا نَفادَ لَكَ يا حَيّاً حينَ لا حَىَّ يا

اى خـدا اى آغـازنـده اى پـديـدآورنـده اى كـه هـمـتـا نـدارى اى جـاويـدانـى كـه زوال ندارى اى زنده در آنگاه كه زنده اى نبود

مُحْيِىَ الْمَوْتى يا مَنْ هُوَ قآئِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ يا مَنْ قَلَّ لَهُ

اى زنده كن مردگان اى كه مراقبت دارى بر هركس بدانچه انجام داده اى كه سپاسگزارى من برايش اندك است

شُكْرى فَلَمْ يَحْرِمْنى وَعَظُمَتْ خَطيَّئَتى فَلَمْ يَفْضَحْنى وَرَ انى عَلَى

ولى محرومم نكند و خطايم بزرگ است ولى رسوايم نكند و مرا بر

الْمَعاصى فَلَمْ يَشْهَرْنى يا مَنْ حَفِظَنى فى صِغَرى يا مَنْ رَزَقَنى

نـافـرمـانـى خويش بيند ولى پرده ام ندرد اى كه مرا در كودكى محافظت كردى اى كه در بزرگى روزيم دادى

فى كِبَرى يا مَنْ اَياديهِ عِنْدى لا تُحْصى وَنِعَمُهُ لا تُجازى يا مَنْ

اى كه اندازه مرحمت هايى كه به من كردى بشماره نيايد و نعمتهايش را تلافى ممكن نباشد اى كه

عارَضَنى بِالْخَيْرِ وَالاِْحْسانِ وَعارَضْتُهُ بِالاِْسائَةِ وَالْعِصْيانِ يا مَنْ

روبرو شد با من به نيكى و احسان ولى من با او به بدى و گناه روبرو شدم اى كه

هَدانى لِلاْ يمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُكْرَ الاِْمْتِنانِ يا مَنْ دَعَوْتُهُ

مـرا بـه ايـمـان هـدايـت كـرد پـيـش از آنـكـه بشناسم طريقه سپاسگزارى نعمتش را اى كه خواندمش

مَريضاً فَشَفانى وَعُرْياناً فَكَسانى وَجـائِعاً فَاَشْبَعَنى وَعَطْشانَ

در حـال بـيمارى و او شفايم داد و در برهنگى و او مرا پوشاند و در گرسنگى و او سيرم كرد و در تشنگى

فَاَرْوانى وَذَليلاً فَاَعَزَّنى وَجاهِلاً فَعَرَّفَنى وَوَحيداً فَكَثَّرَنى وَغائِباً

و او سـيـرابـم كـرد و در خـوارى و او عـزتـم بخشيد و در نادانى و او معرفتم بخشيد و در تنهايى و او فزونى جمعيت به من داد

فَرَدَّنى وَمُقِلاًّ فَاَغْنانى وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنى وَغَنِيّاً فَلَمْ يَسْلُبْنى
و در دورى از وطـن و او بـازم گـردانـد و در نـدارى و او دارايـم كـرد و در كـمك خواهى و او ياريم داد و در ثروتمندى و او از من سلب نفرمود

وَاَمْسَكْتُ عَنْ جَميعِ ذلِكَ فَابْتَدَاَنى فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشُّكْرُ يا مَنْ

و (هـنـگـامـى كـه ) از هـمـه ايـن خواسته ها دم بستم تو آغاز كردى پس از آن تو است حمد و سپاس اى كه

اَقالَ عَثْرَتى وَنَفَّسَ كُرْبَتى وَاَجابَ دَعْوَتى وَسَتَرَ عَوْرَتى وَغَفَرَ

لغـزشـم را ناديده گرفت و گرفتگى را از من دور كرد و دعايم را اجابت فرمود و عيبم را پوشاند و گناهانم را آمرزيد

ذُنُوبى وَبَلَّغَنى طَلِبَتى وَنَصَرَنى عَلى عَدُوّى وَاِنْ اَعُدَّ نِعَمَكَ

و به خواسته ام رسانيد و بر دشمنم يارى داد و اگر بخواهم نعمتها

وَمِنَنَكَ وَكَرائِمَ مِنَحِكَ لا اُحْصيها يا مَوْلاىَ اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ اَنْتَ

و عـطـاهـا و مـراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم اى مولاى من اين تويى كه منت نهادى و اين تويى

الَّذى اَنْعَمْتَ اَنْتَ الَّذى اَحْسَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى

كـه نـعـمـت دادى ايـن تـويى كه احسان فرمودى اين تويى كه نيكى كردى اين تويى كه فزونى

اَفْضَلْتَ اَنْتَ الَّذى اَكْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى رَزَقْتَ اَنْتَ الَّذى وَفَّقْتَ اَنْتَ

بـخـشيدى اين تويى كه كامل كردى اين تويى كه روزى دادى اين تويى كه توفيق دادى اين تويى

الَّذى اَعْطَيْتَ اَنْتَ الَّذى اَغْنَيْتَ اَنْتَ الَّذى اَقْنَيْتَ اَنْتَ الَّذى اوَيْتَ

كـه عـطـا كردى اين تويى كه بى نياز كردى اين تويى كه ثروت بخشيدى اين تويى كه ماءوى دادى اين

اَنْتَ الَّذى كَفَيْتَ اَنْتَ الَّذى هَدَيْتَ اَنْتَ الَّذى عَصَمْتَ اَنْتَ الَّذى

تـويـى كـه كفايت كردى اين تويى كه هدايت كردى اين تويى كه نگهداشتى اين تويى كه

سَتَرْتَ اَنْتَ الَّذى غَفَرْتَ اَنْتَ الَّذى اَقَلْتَ اَنْتَ الَّذى مَكَّنْتَ اَنْتَ

پوشاندى اين تويى كه آمرزيدى اين تويى كه ناديده گرفتى اين تويى كه قدرت و چيرگى دادى اين تويى

الَّذى اَعْزَزْتَ اَنْتَ الَّذى اَعَنْتَ اَنْتَ الَّذى عَضَدْتَ اَنْتَ الَّذى

كه عزت بخشيدى اين تويى كه كمك كردى اين تويى كه پشتيبانى كردى اين تويى كه

اَيَّدْتَ اَنْتَ الَّذى نَصَرْتَ اَنْتَ الَّذى شَفَيْتَ اَنْتَ الَّذى عافَيْتَ اَنْتَ

تـاءيـيـد كـردى اين تويى كه يارى كردى اين تويى كه شفا دادى اين تويى كه عافيت دادى اين تويى

الَّذى اَكْرَمْتَ تَبارَكْتَ وَتَعالَيْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ دآئِماً وَلَكَ الشُّكْرُ

كـه اكـرام كـردى بـزرگـى و بـرتـرى از تـو اسـت و ستايش هميشه مخصوص تو است و سپاسگزارى دائمى و جاويد

واصِباً اَبَداً ثُمَّ اَنـَا يا اِلهىَ الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى اَنـَا الَّذى

از آن تواست و اما من اى معبودم كسى هستم كه به گناهانم اعتراف دارم پس آنها را بيامرز و اين منم كه

اَسَاْتُ اَنـَاالَّذى اَخْطَاْتُ اَنـَاالَّذى هَمَمْتُ اَنـَاالَّذى جَهِلْتُ اَنـَاالَّذى

بد كردم اين منم كه خطا كردم اين منم كه (به بدى ) همت گماشتم اين منم كه نادانى كردم اين منم كه

غَفَلْتُ اَنـَا الَّذى سَهَوْتُ اَنـَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ اَنـَا الَّذى تَعَمَّدْتُ اَنـَا

غفلت ورزيدم اين منم كه فراموش كردم اين منم كه (به غير يا به خود) اعتماد كردم اين منم

الَّذى وَعَدْتُ وَاَنـَاالَّذى اَخْلَفْتُ اَنـَاالَّذى نَكَثْتُ اَنـَا الَّذى اَقْرَرْتُ اَنـَا

كـه (بـه كـاربـد) تـعمّد كردم اين منم كه وعده دادم واين منم كه خلف وعده كردم اين منم كه پيمان شكنى كردم اين منم كه به بدى اقراركردم

الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَىَّ وَعِنْدى وَاَبوُءُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى يا

ايـن مـنـم كـه بـه نـعـمـت تـو بـر خـود و در پـيـش خـود اعـتراف دارم و با گناهانم بسويت بازگشته ام پس آنها را بيامرز اى

مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ وهُوَ الَغَنِىُّ عَنْ طاعَتِهِمْ وَالْمُوَفِّقُ مَنْ

كـه زيـانش نرساند گناهان بندگان و از اطاعت ايشان بى نيازى و تو آنى كه هركس از بندگان

عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ اِلـهى وَسَيِّدى

كردار شايسته اى انجام دهد به رحمت خويش توفيقش دهى پس تو را است ستايش اى معبود و آقاى من

اِلـهى اَمَرْتَنى فَعَصَيْتُكَ وَنَهَيْتَنى فَارْتَكَبْتُ نَهْيَكَ فَاَصْبَحْتُ لا ذا

خـدايـا بـه من دستور دادى و من نافرمانى كردم و نهى فرمودى ولى من نهى تو را مرتكب شدم و اكنون به حالى افتاده ام كه

بَر آءَةٍ لى فَاَعْتَذِرَُ وَلاذا قُوَّةٍ فَاَنْتَصِرَُ فَبِاءَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُكَ يا

نـه وسـيـله تبرئه اى دارم كه پوزش خواهم و نه نيرويى دارم كه بدان يارى گيرم پس به چه وسيله با تو روبرو شوم

مَوْلاىَ اَبِسَمْعى اَمْ بِبَصَرى اَمْ بِلِسانى اَمْ بِيَدى اَمْ بِرِجْلى اَلـَيْسَ

اى مولاى من آيا به گوشم يا به چشمم يا به زبانم يا به دستم يا به پايم آيا

كُلُّها نِعَمَكَ عِندى وَبِكُلِّها عَصَيْتُكَ يا مَوْلاىَ فَلَكَ الْحُجَّةُ وَالسَّبيلُ

همه اينها نعمتهاى تو نيست كه در پيش من بود و با همه آنها تو را معصيت كردم اى مولاى من پس تو حجت و راه مؤ اخذه

عَلَىَّ يا مَنْ سَتَرَنى مِنَ الاْ باءِ وَالاُْمَّهاتِ اَنْ يَزجُرُونى وَمِنَ

بر من دارى اى كه مرا پوشاندى از پدران و مادران كه مرا از نزد خود برانند و از

الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ اَنْ يُعَيِّرُونى وَمِنَ السَّلاطينِ اَنْ يُعاقِبُونى وَلَوِ

فاميل و برادران كه مرا سرزنش كنند و از سلاطين و حكومتها كه مرا شكنجه كنند و اگر

اطَّلَعُوا يا مَوْلاىَ عَلى مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنّى اِذاً ما اَنْظَرُونى

آنـها مطلع بودند اى مولاى من بر آنچه تو بر آن مطلعى از كار من در آن هنگام مهلتم نمى دادند

وَلَرَفَضُونى وَقَطَعُونى فَها اَنـَا ذا يا اِلـهى بَيْنَ يَدَيْكَ يا سَيِّدى

و از خود دورم مى كردند و از من مى بريدند و اينك خدايا اين منم كه در پيشگاهت ايستاده اى آقاى من

خاضِعٌ ذَليلٌ حَصيرٌ حَقيرٌ لا ذُو بَر آئَةٍ فَاَعْتَذِرَُ وَلا ذُو قُوَّةٍ فَاَنْتَصِرَُ

بـا حـال خـضوع و خوارى و درماندگى و كوچكى نه وسيله تبرئه جويى دارم كه پوزش طلبم و نه نيرويى كه يارى جويم

وَلا حُجَّةٍ فَاَحْتَجَُّ بِها وَلا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ وَلَمْ اَعْمَلْ سُوَّءاً وَما عَسَى

و نـه حـجـت و بـرهانى كه بدان چنگ زنم و نه مى توانم بگويم كه گناه نكرده ام و كجا مى تواند انكار ـ فرضا كه انكار كنم

الْجُحُودَ وَلَوْ جَحَدْتُ يا مَوْلاىَ يَنْفَعُنى كَيْفَ وَاَنّى ذلِكَ وَجَوارِحى

اى مولاى من ـ سودم بخشد! چگونه ؟ و كجا؟ با اينكه تمام اعضاى من

كُلُّها شاهِدَةٌ عَلَىَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ وَعَلِمْتُ يَقيناً غَيْرَ ذى شَكٍّ اَنَّكَ
گواهند بر من به آنچه انجام داده و به يقين مى دانم و هيچگونه شك و ترديدى ندارم كه تو از كارهاى بزرگ از من

سآئِلى مِنْ عَظايِمِ الاُْمُورِ وَاَنَّكَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذى لا تَجُورُ

پرسش خواهى كرد و تويى آن داور عادلى كه ستم نكند و همان عدالتت

وَعَدْلُكَ مُهْلِكى وَمِنْ كُلِّ عَدْلِكَ مَهْرَبى فَاِنْ تُعَذِّبْنى يا اِلـهى

مرا هلاك كند و از تمام عدالت تو مى گريزم اگر عذابم كنى خدايا

فَبِذُنُوبى بَعْدَ حُجَّتِكَ عَلَىَّ وَاِنْ تَعْفُ عَنّى فَبِحِلْمِكَ وَجُودِكَ

بـواسـطـه گـنـاهـان مـن اسـت پـس از آنـكه حجت بر من دارى و اگر از من درگذرى پس به بردبارى و بخشندگى و

وَكـَرَمـِكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَكَ اِنـّى كـُنـْتُ مـِنَ الظّ الِمـيـنَ لا اِل هَ اِلاّ

بزرگوارى تو است معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از ستمكارانم معبودى جز تو

اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ

نيست منزهى تو و من از آمرزش خواهانم معبودى جز تو نيست منزهى تو

اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ

و من از يگانه پرستانم معبودى نيست جز تو منزهى تو و من از

الْخـاَّئِفـيـنَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَكَ اِنـّى كـُنـْتُ مـِنَ الْوَجـِليـنَ لا اِل هَ اِلاّ

ترسناكانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از هراسناكانم معبودى جز تو نيست

اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الرَّاجينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى

منزهى تو و من از اميدوارانم معبودى نيست جز تو منزهى تو و

كُنْتُ مِنَ الرّاغِبينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلينَ لا

مـن از مـشـتـاقـانـم مـعـبـودى جـز تـو نـيـسـت مـنـزهـى تـو و مـن از تهليل (لااله الاالله ) گويانم

اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَكَ اِنـّى كـُنـْتُ مـِنـَالسـّـ اَّئِليـنَ لا اِل هَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ

معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از خواهندگانم معبودى جز تو نيست منزهى تو

اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ

و من از تسبيح گويانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از تكبير

الْمُكَبِّرينَ لااِلهَاِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ رَبّى وَرَبُّ اب اَّئِىَ الاَْوَّلينَ اَللّ هُمَّ

(الله اكـبـر) گـويانم معبودى نيست جز تو منزهى تو پروردگار من و پروردگار پدران پيشين من خدايا

هذا ثَنائى عَلَيْكَ مُمَجِّداً وَاِخْلاصى لِذِكْرِكَ مُوَحِّداً وَاِقْرارى

اين است ستايش من بر تو در مقام تمجيدت و اين است اخلاص من بذكر در مقام يكتاپرستيت و اقرار من

بِـالائِكَ مُعَدِّداً وَاِنْ كُنْتُ مُقِرّاً اَنّى لَمْ اُحْصِها لِكَثْرَتِها وَسُبُوغِها

بـه نـعـمتهايت در مقام شماره آنها گرچه من اقرار دارم كه آنها را نتوانم بشماره درآورم از بسيارى آنها و فراوانى

وَتَظاهُرِها وَتَقادُمِها اِلى حادِثٍ ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنى بِهِ مَعَها مُنْذُ

و آشـكـارى آنـهـا و پيشى جُستن آنها از زمان پيدايش من كه همواره در آن عهد مرا بوسيله آن نعمتها يادآورى مى كردى

خَلَقْتَنى وَبَرَاْتَنى مِنْ اَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ وَكَشْفِ

از آن سـاعـت كـه مرا آفريدى و خلق كردى از همان ابتداى عمر كه از ندارى و فقر مرا به توانگرى درآوردى

الضُّرِّوَتَسْبيبِ الْيُسْرِ وَدَفْعِ الْعُسْرِ وَتَفريجِ الْكَرْبِ وَالْعافِيَةِ فِى

و گرفتاريم برطرف كردى و اسباب آسايش مرا فراهم ساختى و سختى را دفع نموده و اندوه را زدودى و تنم را تندرست و

الْبَدَنِ وَالسَّلامَةِ فِى الدّينِ وَلَوْ رَفَدَنى عَلى قَدْرِ ذِكْرِ نِعْمَتِكَ جَميعُ

دينم را بسلامت داشتى و اگر ياريم دهند به اندازه اى كه نعمتت را ذكر كنم تمام

الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْ خِرينَ ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلى ذلِكَ

جهانيان از اولين و آخرين نه من قدرت ذكرش را دارم نه آنها منزهى تو

تَقَدَّسْتَ وَتَعالَيْتَ مِنْ رَبٍّ كَريمٍ عَظيمٍ رَحيمٍ لا تُحْصى الاَّؤُكَ وَلا

و بـرتـرى از اينكه پروردگارى هستى كريم و بزرگ و مهربان كه مهرورزى هايت به شماره درنيايد

يُبْلَغُ ثَنآؤُكَ وَلا تُكافى نَعْمآؤُكَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ

و سـتـايـشـت بـه آخـر نـرسـد و نـعـمـتـهـايت را تلافى نتوان كرد درود فرست بر محمد و آل محمد

وَاَتْمِمْ عَلَيْنا نِعَمَكَ وَاَسْعِدْنا بِطاعَتِكَ سُبْحانَكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللَّهُمَّ

و كـامـل گـردان بـر مـا نعمتهايت را و بوسيله اطاعت خويش سعادتمندمان گردان منزهى تو معبودى جز تو نيست خدايا

اِنَّكَ تُجيبُ الْمُضْطَرَّ وَتَكْشِفُ السُّوَّءَوَتُغيثُ الْمَكْرُوبَ وَتَشْفِى

تـويـى كـه اجـابـت كـنـى دعـاى درمانده را و برطرف كنى بدى را و فريادرسى كنى از گرفتار و شفا دهى

السَّقيمَ وَتُغْنِى الْفَقيرَ وَتَجْبُرُ الْكَسيرَوَتَرْحَمُ الصَّغيرَ وَتُعينُ الْكَبيرَ

بـه بـيـمـار و بـى نـيـاز كـنـى فـقـيـر را و مـرمـت كـنى شكستگى را و رحم كنى به كودك خردسال و يارى دهى به پير كهنسال

وَلَيْسَ دُونَكَ ظَهيرٌ وَلا فَوْقَكَ قَديرٌ وَاَنْتَ الْعَلِىُّ الْكَبيرُ يا مُطْلِقَ

و جز تو پشتيبانى نيست و نه فوق (توانايى ) تو توانايى و تويى والاى بزرگ اى

الْمُكَبَّلِ الاَْسيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ يا عِصْمَةَ الْخآئِفِ

رهـاكـنـنـده اسـيـر در كـُنـد و زنـجـيـر اى روزى دهـنـده كـودك خردسال اى پناه شخص ترسانى

الْمُسْتَجيرِ يا مَنْ لا شَريكَ لَهُ وَلا وَزيرَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ

كـه پـنـاه جـويـد اى كـه شـريـك و وزيـرى بـراى او نـيـسـت درود فـرسـت بـر مـحـمـد و آل

مُحَمَّدٍ وَاَعْطِنى فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ اَفْضَلَ ما اَعْطَيْتَ وَاَنـَلْتَ اَحَداً مِنْ

محمد و عطا كن به من در اين شام بهترين چيزى را كه عطا كردى و دادى به يكى از

عِبادِكَ مِنْ نِعْمَةٍ تُوليها وَ الاَّءٍ تُجَدِّدُه ا وَبَلِيَّةٍ تَصْرِفُه ا وَكُرْبَةٍ

بندگانت چه آن نعمتى باشد كه مى بخشى و يا احسانهايى كه تازه كنى و بلاهايى كه مى گردانى و غم و اندوهى كه

تَكْشِفُها وَدَعْوَةٍ تَسْمَعُها وَحَسَنَةٍ تَتَقَبَّلُها وَسَيِّئَةٍ تَتَغَمَّدُها اِنَّكَ

برطرف كنى و دعايى كه اجابت كنى و كار نيكى كه بپذيرى و گناهانى كه بپوشانى كه براستى

لَطيفٌ بِما تَشاَّءُ خَبيرٌ وَعَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَقْرَبُ مَنْ

تو بهر چه خواهى دقيق و آگاهى و بر هرچيز توانايى خدايا تو نزديكترين كسى هستى كه

دُعِىَ وَاَسْرَعُ مَنْ اَجابَ وَاَكْرَمُ مَنْ عَفى وَاَوْسَعُ مَنْ اَعْطى وَاَسْمَعُ

خـوانـنـدت و از هـركـس زودتـر اجـابـت كـنـى و در گـذشـت از هـركـس بزرگوارترى و در عطابخشى عطايت از همه وسيعتر

مَنْ سُئِلَ يا رَحمنَ الدُّنْيا وَالاْ خِرَةِ وَرحيمَهُما لَيْسَ كَمِثْلِكَ مَسْئُولٌ

ودراجـابـت درخـواسـت ازهمه شنواترى اى بخشاينده دنيا و آخرت و مهربان آن دو براستى كسى كه مانند تو از او درخواست شود

وَلا سِواكَ مَاْمُولٌ دَعَوْتُكَ فَاَجَبْتَنى وَسَئَلْتُكَ فَاَعْطَيْتَنى وَرَغِبْتُ

نـيـسـت و جـز تـو آرزو شده اى نيست خواندمت و تو اجابت كردى و درخواست كردم و تو عطا كردى و به درگاه تو ميل كردم

اِلَيْكَ فَرَحِمْتَنى وَوَثِقْتُ بِكَ فَنَجَّيْتَنى وَفَزِعْتُ اِلَيْكَ فَكَفَيْتَنى اَللّهُمَّ

و تـو مـرا مورد مهر خويش قرار دادى و به تو اعتماد كردم و تو نجاتم دادى و به درگاه تو ناليدم و تو كفايتم كردى خدايا

فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَعَلى الِهِ الطَّيِّبينَ

درود فـرسـت بـر مـحـمـد بـنـده و رسـول و پـيـامـبـرت و بـر آل پاك

الطّاهِرينَ اَجْمَعينَ وَتَمِّمْ لَنا نَعْمآئَكَ وَهَنِّئْنا عَطآئَكَ وَاكْتُبْنا لَكَ

و پـاكيزه اش همگى و نعمتهاى خود را بر ما كامل گردان و عطايت را بر ما گوارا كن و نام ما را در زمره

شاكِرينَ وَلاِ لاَّئِكَ ذ اكِرينَ امينَ امينَ رَبَّ الْع الَمينَ اَللّ هُمَّ ي ا مَنْ

سپاسگزارانت بنويس و هم جزء يادكنندگان نعمتهايت آمين آمين اى پروردگار جهانيان خدايا اى كه

مَلَكَ فَقَدَرَوَقَدَرَ فَقَهَرَ وَعُصِىَ فَسَتَرَ وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ يا غايَةَ

مالك آمد و توانا، و توانا است و قاهر و نافرمانى شد ولى پوشاند و آمرزشش خواهند و آمرزد اى كمال مطلوب

الطّالِبينَ الرّاغِبينَ وَمُنْتَهى اَمَلِ الرّاجينَ يا مَنْ اَحاطَ بِكُلِّ شَىْءٍ

جويندگان مشتاق و منتهاى آرزوى اميدواران اى كه دانشش بهر چيز احاطه دارد

عِلْماً وَوَسِعَ الْمُسْتَقيلينَ رَاْفَةً وَرَحْمَةً وَحِلْماً اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ

و راءفـت و مـهـر و بـردبـاريش توبه جويان را فرا گرفته خدايا ما رو به درگاه تو آوريم

فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ الَّتى شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ وَرَسُولِكَ

در اين شبى كه آنرا شرافت و بزرگى دادى بوسيله محمد پيامبرت و فرستاده ات

وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَاَمينِكَ عَلى وَحْيِكَ الْبَشيرِ النَّذيرِ السِّراجِ

و برگزيده ات از آفريدگان و امين تو بر وحيت آن مژده دهنده و ترساننده و آن چراغ

الْمُنيرِ الَّذى اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَى الْمُسْلِمينَ وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ

تابناك آنكه بوسيله اش بر مسلمانان نعمت بخشيدى و رحمت عالميان قرارش دادى

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ كَما مُحَمَّدٌ اَهْلٌ لِذلِكَ مِنْكَ يا

خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد چنانچه محمد نزد تو شايسته آنست اى خداى

عَظيمُ فَصَـلِّ عَلَيْـهِ وَعَلى الِهِ الْمُنْتَجَبيـنَ الطَّيِّبيـنَ الطّاهِرينَ

بزرگ پس درود فرست بر او و بر آل برگزيده پاك و پاكيزه اش

اَجْمَعينَ وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِكَ عَنّا فَاِلَيْكَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ

همگى و بپوشان ما را به گذشت خود زيرا صداها با انواع مختلف

اللُّغاتِ فَاجْعَلْ لَنَا اَللّهُمَّ فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ نَصيباً مِنْ كُلِّ خَيْرٍ تَقْسِمُهُ

لغـتهاشان (و هركس به زبانى ناله اش ) بسوى تو بلند است پس اى خدا براى ما قرار
ده در اين شام بهره اى از هر خيرى كه

بَيْنَ عِبادِكَ وَنُورٍ تَهْدى بِهِ وَرَحْمَةٍ تَنْشُرُها وَبَرَكَةٍ تُنْزِلُها وَعافِيَةٍ

ميان بندگانت تقسيم فرمايى و نورى كه بدان هدايت فرمايى و رحمتى كه بگسترى آنرا و بركتى كه نازلش كنى و عافيتى

تُجَلِّلُها وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ اَللَّهُمَّ اَقْلِبْنا فى هذَا

كه بپوشانى و روزى و رزقى كه پهن كنى اى مهربانترين مهربانان خدايا برگردان ما را در اين

الْوَقْتِ مُنْجِحينَ مُفْلِحينَ مَبْرُورينَ غانِمينَ وَلاتَجْعَلْنا مِنَ

هنگام پيروزمند و رستگار و پذيرفته و بهره مند و از نااميدان قرارمان مده و از

الْقانِطينَ وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ

رحـمـتـت دسـت خـاليـمـان مـفـرمـا و مـحـرومـمـان مـكـن از آنـچـه از فضل تو آرزومنديم

وَلا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومينَ وَلا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطآئِكَ

و جزء محرومان رحمتت قرارمان مده و نه نااميدمان كن از آن زيادى عطايت كه

قانِطينَ وَلا تَرُدَّنا خائِبينَ وَلا مِنْ بابِكَ مَطْرُودينَ يا اَجْوَدَ

آرزومنديم و ناكام بازِمان مگردان و از درگاهت مطرود و رانده مان مكن اى بخشنده ترين

الاَْجْوَدينَ وَاَكْرَمَ الاَْكْرَمينَ اِلَيْكَ اَقْبَلْنا مُوقِنينَ وَلِبَيْتِكَ الْحَرامِ

بخشندگان و كريمترين كريمان ما با يقين به درگاه تو روآورديم و به آهنگ (زيارت ) خانه محترم تو (كعبه بدينجا)

امّينَ قاصِدينَ فَاَعِنّا عَلى مَناسِكِنا وَاَكْمِلْ لَنا حَجَّنا وَاعْفُ عَنّا

آمـديـم پـس كـمـك ده مـا را بـر انـجـام مـنـاسـك حـج و حـجـمـان را كامل گردان و از ما درگذر

وَعافِنا فَقَدْ مَدَدْنا اِلَيْكَ اَيْدِيَنا فَهِىَ بِذِلَّةِ الاِْعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ اَللّهُمَّ

و تندرستمان دار زيرا كه ما بسوى تو دو دست (نياز) دراز كرده ايم و آن دستها چنان است كه به خوارى اعتراف به گناه نشاندار شده خدايا

فَاَعْطِنا فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ ما سَئَلْناكَ وَاكْفِنا مَا اسْتَكْفَيْناكَ فَلا كافِىَ لَنا

در اين شام به ما عطا كن آنچه را از تو خواسته ايم و كفايت كن از ما آنچه را از تو كفايت آنرا خواستيم زيرا كفايت كننده اى

سِواكَ وَلا رَبَّ لَنا غَيْرُكَ نافِذٌ فينا حُكْمُكَ مُحيطٌ بِنا عِلْمُكَ عَدْلٌ

جـز تـو نـداريـم و پـروردگـارى غـيـر از تو براى ما نيست تويى كه فرمانت درباره ما نافذ و دانشت به ما احاطه دارد

فينا قَضآؤُكَ اِقْضِ لَنَا الْخَيْرَ وَاجْعَلْنا مِنْ اَهْلِ الْخَيْرِ اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا

وحـكـمى كه درباره ما فرمايى ازروى عدالت است خدايا خير و نيكى براى ما مقرر كن و از اهل خير قرارمان ده خدايا واجب گردان براى ما

بِجُودِكَ عَظيمَ الاَْجْرِ وَكَريمَ الذُّخْرِ وَدَوامَ الْيُسْرِ وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا

از آن جـودى كـه دارى پـاداشـى بـزرگ و ذخـيـره اى گرامى و آسايشى هميشگى و بيامرز گناهان ما را

اَجْمَعينَ وَلا تُهْلِكْنا مَعَ الْهالِكينَ وَلا تَصْرِفْ عَنّا رَاْفَتَكَ وَرَحْمَتَكَ

همگى و در زمره هلاك شدگان بدست هلاكتمان مسپار و مهر و راءفتت را از ما باز مگردان

يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَكَ فَاَعْطَيْتَهُ

اى مـهـربـانـتـرين مهربانان خدايا قرارمان ده در اين وقت از آن كسانى كه از تو درخواست كرده و بديشان عطا فرموده اى

وَشَكَرَكَ فَزِدْتَهُ وَتابَ اِلَيْكَ فَقَبِلْتَهُ وَتَنَصَّلَ اِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ كُلِّها

و شـكـر تـو را بـجا آورده و تو نعمتت را بر آنها افزون كرده و بسويت بازگشته و تو پذيرفته اى و از گناهان بسوى

فَغَفَرْتَها لَهُ يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ اَللّهُمَّ وَنَقِّنا وَسَدِّدْنا وَاقْبَلْ

تـو بـيـرون آمـده و تـو هـمـه را آمـرزيـده اى ، اى صاحب جلالت و بزرگوارى خدايا ما را پاكيزه و (در دين ) محكممان گردان

تَضَرُّعَنا يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَيا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ يا مَنْ لا يَخْفى

وتـضرع وزاريمان بپذير اى بهترين كسى كه ازاو درخواست شود واى مهربانترين كسى كه از او مِهر خواهند اى كه بر او پوشيده نيست

عَلَيْهِ اِغْماضُ الْجُفُونِ وَلا لَحْظُ الْعُيُونِ وَلا مَا اسْتَقَرَّ فِى الْمَكْنُونِ

بـهـم نـهـادن پـلكـهاى چشم و نه بر هم خوردن ديدگان و نه آنچه در مكنون ضمير مستقر گرديده

وَلا مَا انْطَوَتْ عَلَيْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ اَلا كُلُّ ذلِكَ قَدْ اَحْصاهُ

و نه آنچه در پرده دلها نهفته است آرى تمام آنها را

عِلْمُكَ وَوَسِعَهُ حِلْمُكَ سُبْحانَكَ وَتَعالَيْتَ عَمّا يَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً

دانـش تـو شـمـاره كـرده و بـردباريت همه را در برگرفته است منزهى تو و برترى از آنچه ستمكاران گويند برترى

كَبيراً تُسَبِّحُ لَكَ السَّمواتُ السَّبْعُ وَالاَْرَضُونَ وَمَنْ فيهِنَّ وَاِنْ مِنْ

بسيارى ، تنزيه كنند تو را آسمانهاى هفتگانه و زمينها و هركه در آنها است و چيزى نيست

شَىْءٍ اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ فَلَكَالْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ ي ا ذَاالْجَلا لِ

جز آنكه به ستايش تو تسبيح كند پس تو را است ستايش و بزرگوارى و بلندى رتبه ، اى صاحب جلالت

وَالاِْكْرامِ وَالْفَضْلِ وَالاِْنْعامِ وَالاَْيادِى الْجِسامِ وَاَنْتَ الْجَوادُ

و بزرگوارى و فضل و نعمت بخشى و موهبتهاى بزرگ و تويى بخشنده

الْكَريمُ الرَّؤُوفُ الرَّحيمُ اَللَّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ

بـزرگـوار رؤ وف و مـهـربـان خـدايـا فـراخ گـردان بـر مـن از روزى حلال خود

وَعافِنى فى بَدَنى وَدينى وَ امِنْ خَوْفى وَاَعْتِقْ رَقَبَتى مِنَ النّارِ

و عافيتم بخش در تن و هم در دينم و ترسم را امان بخش و از آتش دوزخ آزادم كن

اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بى وَلا تَسْتَدْرِجْنى وَلا تَخْدَعْنى وَادْرَءْ عَنّى شَرَّ

خـدايـا مـرا بـه مكر خود دچار مساز و در غفلت تدريجى بسوى نابودى مبر و فريبم مده و شرّ

فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ

تـبـهكاران جن و انس را از من دور كن پس سر و ديده خود را بسوى آسمان بلند كرد و از ديده هاى مباركش آب مى ريخت مانند دو مشك و بصداى بلند گفت :

يا اَسْمَعَ السّامِعينَ يا

اى شـنـواتـريـن شنوندگان اى

اَبْصَرَ النّاظِرينَ وَيا اَسْرَعَ الْحاسِبينَ وَيا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ صَلِّ عَلى

بيناترين بينايان و اى سريعترين حساب رسان و اى مهربانترين مهربانان درود فرست بر

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ السّادَةِ الْمَيامينِ وَاَسْئَلُكَ اَللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ

مـحمد و آل محمد آن آقايان فرخنده و از تو اى خدا درخواست كنم حاجتم را كه اگر آنرا به من

اَعْطَيْتَنيها لَمْ يَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى وَاِنْ مَنَعْتَنيها لَمْ يَنْفَعْنى ما

عـطـا كـنـى ديگر هرچه را از من دريغ كنى زيانم نزند و اگر آنرا از من دريغ دارى ديگر سودم ندهد هرچه

اَعْطَيْتَنى اَسْئَلُكَ فَكاكَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَكَ لا شَريكَ

به من عطا كنى و آن اين است كه از تو خواهم مرا از آتش دوزخ آزاد گردانى معبودى جز تو نيست يگانه اى كه

لَكَ لَكَ الْمُلْكُ وَلَكَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ يا رَبُِّ يا رَبُِّ

شـريـك نـدارى از تـو اسـت فـرمـانـروايـى و از تـو است ستايش و تويى كه بر هرچيز توانايى اى پروردگار اى پروردگار

پـس مـكـرّر مى گفت يارَبُِّ و كسانى كه دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعاء آن حضرت واكتفا كرده بودند به آمين گفتن پس ‍ صداهايشان بلند
شـد بـه گـريـسـتـن بـا آن حـضـرت تـا غـروب كـرد آفـتـاب وبـاركـردنـد و روانه جانب مـشـعـرالحـرام شدند مؤ لف گويد كه كفعمى دعاء عرفه امام حسين (ع ) را در بلدالا مين تا اينجا نقل فرموده و علاّمه مجلسى در زاد المعاد اين دعاى شريف را موافق روايت كفعمى ايراد نموده و لكن سيّد بن طاوُس در اقبال بعد از يا رَبِّ

يا رَبِّ
اين زيادتى را ذكر فرموده : اِلـهى اَنـَا الْفَقيرُ فى غِناىَ فَكَيْفَ لا اَكُونُ فَقيراً
* * * * * * * * * * * * * * * خـدا مـن چـنـانـم كـه در حال توانگرى هم فقيرم پس چگونه فقير نباشم

فى فَقْرى اِلـهى اَنـَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَكَيْفَ لا اَكُونُ جَهُولاً فى

در حال تهيدستيم خدايا من نادانم در عين دانشمندى پس چگونه نادان نباشم در عين

جَهْلى اِلـهى اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبيرِكَ وَسُرْعَةَ طَو آءِ مَقاديرِكَ مَنَعا

نـادانـى خـدايـا بـراسـتـى اخـتـلاف تـدبـيـر تـو و سـرعـت تحول و پيچيدن در تقديرات تو جلوگيرى كنند

عِبادَكَ الْعارِفينَ بِكَ عَنْ السُّكُونِ اِلى عَطآءٍ وَالْيَاءْسِ مِنْكَ فى بَلاَّءٍ

از بـنـدگـان عـارف تـو كـه بـه عـطايت دل آرام و مطمئن باشند و در بلاى تو ماءيوس و نااميد شوند

اِلهى مِنّى ما يَليقُ بِلُؤْمى وَمِنْكَ ما يَليقُ بِكَرَمِكَ اِلهى وَصَفْتَ

خـدايـا از مـن هـمـان سـرزنـد كـه شايسته پستى من است و از تو انتظار رود آنچه شايسته بزرگوارى تو است خدايا تو

نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَالرَّاءْفَةِ لى قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفى اَفَتَمْنَعُنى مِنْهُما بَعْدَ

خـود را بـه لطـف و مـهـر بـه مـن تـوصـيف فرمودى پيش از آنكه ناتوان باشم آيا پس از ناتوانيم لطف و مهرت را از من

وُجُودِ ضَعْفى اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضْلِكَ وَلَكَ الْمِنَّةُ

دريـغ مـى دارى خـدايـا اگـر كـارهـاى نـيـك از مـن سـرزنـد بـه فضل تو بستگى دارد و تو را منّتى است بر من

عَلَىَّ وَاِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِكَ وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَىَّ اِلهى

و اگـر كـارهـاى بـد از مـن روى دهـد آن هـم بـسـتـگـى بـه عدل تو دارد و تو را بر من حجت است خدايا

كَيْفَ تَكِلُنى وَقَدْ تَكَفَّلْتَ لى وَكَيْفَ اُضامُ وَاَنْتَ النّاصِرُ لى اَمْ كَيْفَ

چگونه مرا وامى گذارى در صورتى كه كفايتم كردى و چگونه مورد ستم واقع گردم با اينكه
تو ياور منى يا چگونه

اَخيبُ وَاَنْتَ الْحَفِىُّ بى ها اَنـَا اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِفَقْرى اِلَيْكَ وَكَيْفَ

نـاامـيـد گـردم در صـورتـى كـه تـو نـسـبـت بـه مـن مـهـربـانـى هم اكنون به درگاه تو توسل جويم بوسيله آن نيازى كه به درگاهت دارم و چگونه

اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِما هُوَ مَحالٌ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ اَمْ كَيْفَ اَشْكوُ اِلَيْكَ حالى

تـوسـل جـويـم بـوسـيـله فـقـرى كـه مـحـال اسـت پـيـرامـون تـو راه يـابـد يـا چگونه از حال خويش به درگاهت شكوه كنم با اينكه حال

وَهُوَ لا يَخْفى عَلَيْكَ اَمْ كَيْفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالى وَهُوَ مِنَكَ بَرَزٌ اِلَيْكَ اَمْ

مـن بـر تـو پـنـهـان نـيـسـت يـا چـگـونـه بـا زبـان (قـال ) تـرجـمـه حال خود كنم در صورتى كه آنهم از پيش تو بُرُوز كرده به نزد خودت يا

كَيْفَ تُخَيِّبُ امالى وَهِىَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَيْكَ اَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ اَحْوالى

چـگـونه آرزوهايم به نوميدى گرايد با اينكه به آستان تو وارد شده يا چگونه احوالم را نيكو نكنى

وَبِكَ قامَتْ اِلهى ما اَلْطَفَكَ بى مَعَ عَظيمِ جَهْلى وَما اَرْحَمَكَ بى مَعَ

بـا اينكه احوال من به تو قائم است خدايا چه اندازه به من لطف دارى با اين نادانى عظيم من و چقدر به من مهر دارى

قَبيحِ فِعْلى اِلهى ما اَقْرَبَكَ مِنّى وَاَبْعَدَنى عَنْكَ وَما اَرْاَفَكَ بى فَمَا

بـا ايـن كـردار زشـت مـن خـدايـا چـقـدر تـو بـه مـن نـزديـكـى و در مقابل چقدر من از تو دورم و با اينهمه كه تو نسبت به من مهربانى

الَّذى يَحْجُبُنى عَنْكَ اِلهى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاَّْثارِ وَتَنقُّلاتِ

پس آن چيست كه مرا از تو محجوب دارد خدايا آن طورى كه من از روى اختلاف آثار و تغيير و تحول

الاَْطْوارِ اَنَّ مُرادَكَ مِنّى اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَىَّ فى كُلِّشَىْءٍ حَتّى لا اَجْهَلَكَ

اطـوار بـدسـت آورده ام مـقـصـود تـو از مـن آنـسـت كـه خـود را در هرچيزى (جداگانه ) به من بشناسانى تا من

فى شَىْءٍ اِلهى كُلَّما اَخْرَسَنى لُؤْمى اَنْطَقَنى كَرَمُكَ وَكُلَّما ايَسَتْنى

در هـيـچ چـيـزى نـسـبـت بـه تـو جـاهـل نـبـاشـم خـدايـا هـر انـدازه پـسـتـى مـن زبـانـم را لال مى كند كرم تو آنرا گويا مى كند و هراندازه

اَوْصافى اَطْمَعَتْنى مِنَنُكَاِلهى مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ فَكَيْفَ

اوصـاف من مرا ماءيوس مى كند نعمتهاى تو به طمعم اندازد خدايا آنكس كه كارهاى خوبش كار بد باشد

لا تَكُونُ مَساويهِ مَساوِىَ وَمَنْ كانَتْ حَقايِقُهُ دَعاوِىَ فَكَيْفَ لا

پـس چـگـونـه كـار بدش بد نباشد و آنكس كه حقيقت گويى هايش ادعايى بيش نباشد پس چگونه

تَكُونُ دَعاويهِ دَعاوِىَ اِلهى حُكْمُكَ النّافِذُوَمَشِيَّتُكَ الْقاهِرَةُ لَمْ

ادعاهايش ادعا نباشد خدايا فرمان نافذت و مشيت قاهرت براى هيچ گوينده اى فرصت

يَتْرُكا لِذى مَقالٍ مَقالاً وَلا لِذى حالٍ حالاً اِلهى كَمْ مِنْ طاعَةٍ بَنَيْتُها

گفتار نگذارد و براى هيچ صاحب حالى حس و حال به جاى ننهد خدايا چه بسيار طاعتى كه (پيش خود) پايه گذارى كردم

وَحالَةٍ شَيَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادى عَلَيْها عَدْلُكَ بَلْ اَقالَنى مِنْها فَضْلُكَ

و چـه بـسـيـار حـالتـى كـه بـنـيـادش كـردم ولى (يـاد) عـدل تـو اعـتـمـادى را كـه بـر آنـهـا داشـتـم يـكـسـره فـروريـخـت بـلكـه فضل تو نيز اعتمادم را بهم زد

اِلهى اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنّى وَاِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَةُ مِنّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ

خدايا تو مى دانى كه اگر چه طاعت تو در من بصورت كارى مثبت ادامه ندارد ولى

مَحَبَّةً وَعَزْماً اِلهى كَيْفَ اَعْزِمُ وَاَنْتَ الْقاهِرُ وَكَيْفَ لا اَعْزِمُ وَاَنْتَ

دوستى و تصميم بر انجام آن در من ادامه دارد خدايا چگونه تصميم گيرم در صورتى كه تحت قهر توام و چگونه تصميم نگيرم با اينكه

الاْ مِرُ اِلهى تَرَدُّدى فِى الاْ ثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنى عَلَيْكَ

تو دستورم دهى خدايا تفكر (يا گردش ) من در آثار تو راه مرا به ديدارت دور سازد پس كردار مرا با خودت

بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنى اِلَيْكَ كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ

بـوسـيـله خـدمـتـى كـه مـرا بـه تـو بـرسـانـد چـگـونـه استدلال شود بر وجود تو به چيزى كه خود آن موجود در هستيش نيازمند

اِلَيْكَ اَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ

بـه تـو اسـت و آيـا اسـاساً براى ما سواى تو ظهورى هست كه در تو نباشد تا آن وسيله ظهور تو

لَكَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَليْكَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى

گـردد تـو كـِى پـنـهان شده اى تا محتاج بدليلى باشيم كه به تو راهنمائى كند و چه وقت دور مانده اى تا

تَكُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها

آثار تو ما را به تو واصل گرداند كور باد آن چشمى كه تو را نبيند كه مراقب

رَقيباً وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصيباً اِلهى اَمَرْتَ

او هـسـتـى و زيـان كـار بـاد سوداى آن بنده كه از محبت خويش به او بهره اى ندادى خدايا فرمان دادى

بِالرُّجُوعِ اِلَى الاْ ثارِ فَارْجِعْنى اِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوارِ وَهِدايَةِ

كـه بـه آثـار تـو رجـوع كنم پس بازم گردان بسوى خود (پس از مراجعه به آثار) به پوششى از انوار و راهنمايى

الاِْسْتِبصارِ حَتّى اَرْجِعَ اِلَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ اِلَيْكَ مِنْها مَصُونَ

و از بينش جوئى تا بازگردم بسويت پس از ديدن آثار هم چنانكه آمدم بسويت از آنها كه نهادم

السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَيْها وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِْعْتِمادِ عَلَيْها اِنَّكَ عَلى

از نـظـر بـه آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم كه براستى تو بر هر

كُلِّشَىٍْ قَديرٌ اِلهى هذا ذُلّى ظاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَهذا حالى لا يَخْفى

چـيـز تـوانـائى خـدايـا ايـن خـوارى مـن اسـت كـه پـيـش رويـت عـيـان و آشـكـار اسـت و ايـن حال (تباه ) من است

عَلَيْكَ مِنْكَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَيْكَ وَبِكَ اَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ فَاهْدِنى

كـه بـر تـو پوشيده نيست از تو خواهم كه مرا به خود برسانى و بوسيله ذات تو بر تو دليل مى جويم

بِنُورِكَ اِلَيْكَ وَاَقِمْنى بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّةِ بَيْنَ يَدَيْكَ اِلهى عَلِّمْنى مِنْ

پـس بـه نـور خـود مـرا بر ذاتت راهنمائى فرما و به يادآر مرا با بندگى صادقانه در پيش رويت خدايا بياموز به من

عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ وَصُنّى بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ اِلهى حَقِّقْنى بِحَقائِقِ اَهْلِ

از دانش مخزونت و محفوظم دار به پرده مصونت خدايا مرا به حقائق نزديكان درگاهت

الْقُرْبِ وَاسْلُكْ بى مَسْلَكَ اَهْلِ الْجَذْبِ اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبيرِكَ لى

بـياراى و به راه اهل جذبه و شوقت ببر خدايا بى نياز كن مرا به تدبير خودت در باره

امعَنْ تَدْبيرى وَبِاخْتِيارِكَ عَنِ اخْتِيارى وَاَوْقِفْنى عَلى مَـراكِـزِ

از تدبير خودم و به اختيار خودت از اختيار خودم و بر جاهاى

اضْطِرارى اِلـهى اَخْرِجْنى مِنْ ذُلِّ نَفْسى وَطَهِّرْنى مِــنْ شَكّـى

بـيـچارگى و درماندگيم مرا واقف گردان خدايا مرا از خوارى نفسم نجات ده و پاكم كن از شك

وَشِرْكى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسى بِكَ اَنْتَصِرُ فَانْصُرْنى وَعَلَيْكَ اَتَوَكَّلُ فَلا

و شـرك خـودم پـيـش از آنكه داخل گورم گردم به تو يارى جويم پس تو هم ياريم كن و بر تو توكل كنم پس

تَكِلْنى وَاِيّاكَ اَسْئَلُ فَلا تُخَيِّبْنى وَفى فَضْلِكَ اَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنى

مـرا وامـگـذار و از تـو درخـواسـت كـنـم پـس نـاامـيـدم مـگـردان و در فضل تو رغبت كرده ام پس محرومم مفرما

وَبِجَنابِكَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنى وَبِبابِكَ اَقِفُ فَلا تَطْرُدْنى اِلهى

و بـه حـضـرت تـو خـود را بسته ام پس دورم مكن و به درگاه تو ايستاده ام پس طردم مكن خدايا

تَقَدَّسَ رِضاكَ اَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنّى

مـبـرّا اسـت خـوشـنودى تو از اينكه علت و سببى از جانب تو داشته باشد پس چگونه ممكن است من سبب آن گردم

اِلـهى اَنْتَ الْغَنِىُّ بِذاتِكَ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ

خـدايـا تـو بـه ذات خـود بـى نـيـازى از ايـنـكه سودى از جانب خودت به تو برسد پس چگونه از من بى نياز نباشى

غَنِيّاً عَنّى اِلهى اِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ يُمَنّينى وَاِنَّ الْهَوى بِوَثائِقِ

خدايا براستى قضا و قدر مرا آرزومند مى كنند و از آن سو هواى نفس مرا به بندهاى

الشَّهْوَةِ اَسَرَنى فَكُنْ اَنْتَ النَّصيرَ لى حَتّى تَنْصُرَنى وَتُبَصِّرَنى

شهوت اسير كرده پس تو ياور من باش تا پيروزم كنى و بينايم كنى

وَاَغْنِنى بِفَضْلِكَ حَتّى اَسْتَغْنِىَ بِكَ عَنْ طَلَبى اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ

و بـوسـيـله فـضل خويش بى نيازم گردانى تا بوسيله تو از طلب كردن بى نياز شوم توئى كه تاباندى

الاَْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِيآئِكَ حَتّى عَرَفُوكَ وَوَحَّدُوكَ وَاَنْتَ الَّذى

انوار (معرفت ) را در دل اوليائت تا اينكه تو را شناختند و يگانه ات دانستند و توئى كه

اَزَلْتَ الاَْغْيارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِكَ حَتّى لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ وَلَمْ يَلْجَئُوا

اغيار و بيگانگان را از دل دوستانت براندى تا اينكه كسى را جز تو دوست نداشته و به غير تو پناهنده و ملتجى

اِلى غَيْرِكَ اَنْتَ الْمُوْنِسُ لَهُمْ حَيْثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ وَاَنْتَ الَّذى

نشوند و توئى مونس ايشان در آنجا كه عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد و توئى كه

هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَمَا الَّذى

راهـنـمـائيـشان كنى آنگاه كه نشانه ها برايشان آشكار گردد چه دارد آنكس كه تو را گم كرده ؟ و چه ندارد

فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَكَ بَدَلاً وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغى

آنكس كه تو را يافته است براستى محروم است آنكس كه بجاى تو بديگرى راضى شود و بطور حتم زيانكار است كسى كه

عَنْكَ مُتَحَوِّلاً كَيْفَ يُرْجى سِواكَ وَاَنْتَ ما قَطَعْتَ الاِْحْسانَ وَكَيْفَ

از تـو بـه ديـگـرى روى كـنـد چـسـان مى شود بغير تو اميدوار بود در صورتى كه تو احسانت را قطع نكردى و چگونه

يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِكَ وَاَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَةَ الاِْمْتِنانِ يا مَنْ اَذاقَ اَحِبّآئَهُ

از غـيـر تو مى توان طلب كرد با اينكه تو تغيير نداده اى شيوه عطابخشيت را اى خدائى كه به دوستانت

حَلاوَةَ الْمُؤ انَسَةِ فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقينَ وَيا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِيائَهُ

شـيرينى همدمى خود را چشاندى و آنها در برابرت به چاپلوسى برخاستند و اى خدائى كه پوشاندى براولياء خودت

مَلابِسَ هَيْبَتِهِ فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرينَ اَنْتَ الذّاكِرُ قَبْلَ

خـلعـتـهـاى هـيبت خود را پس آنها در برابرت به آمرزش خواهى بپاخواستند توئى كه ياد كنى پيش از آنكه

الذّاكِرينَ وَاَنْتَ الْبادى بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدينَ وَاَنْت

يـاد كـنـنـدگـان يـادت كـنـنـد و تـوئى آغـازنـده بـه احـسـان قبل از آنكه پرستش كنندگان بسويت توجه كنند و توئى

الْجَوادُ بِالْعَطآءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبينَ وَاَنْتَ الْوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا

بـخشنده عطا پيش از آنكه خواهندگان از تو خواهند و توئى پربخشش و سپس همان را كه به ما بخشيده اى از ما

مِنَ الْمُسْتَقْرِضينَ اِلـهى اُطْلُبْنى بِرَحْمَتِكَ حَتّى اَصِلَ اِلَيْكَ

بـه قـرض مـى خـواهـى خـدايـا مـرا بـوسـيـله رحـمـتـت بـطـلب تـا مـن بـه نـعـمـت وصالت نائل گردم

وَاجْذِبْنى بِمَنِّكَ حَتّى اُقْبِلَ عَلَيْكَ اِلـهى اِنَّ رَجآئى لا يَنْقَطِعُ عَنْكَ

و بوسيله نعمتت مرا جذب كن تا به تو رو كنم خدايا براستى اميد من از تو قطع نگردد و اگرچه

وَاِنْ عَصَيْتُكَ كَما اَنَّ خَوْفى لا يُزايِلُنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ فَقَدْ دَفَعَتْنِى

نافرمانيت كنم چنانكه ترسم و از تو زائل نشود و گرچه فرمانت برم همانا جهانيان مرا بسوى تو رانده اند

الْعَوالِمُ اِلَيْكَ وَقَدْ اَوْقَعَنى عِلْمى بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ اِلهى كَيْفَ اَخيبُ

و آن علمى كه به كرم تو دارم مرا به درگاه تو آورده خدايا چگونه نوميد شوم

وَاَنْتَ اَمَلى اَمْ كَيْفَ اُهانُ وَعَلَيْكَ مُتَّكَلى اِلـهى كَيْفَ اَسْتَعِزُّ وَفِى

و تـو آرزوى مـنـى و چـگـونه پست و خوار شوم با اينكه اعتمادم بر تو است خدايا چگونه عزت جويم با اينكه در

الذِّلَّةِ اَرْكَزْتَنى اَمْكَيْفَ لا اَسْتَعِزُّ وَاِلَيْكَ نَسَبْتَنى اِلـهى كَيْفَ لا اَفْتَقِرُ

خـوارى جايم دادى و چگونه عزت نجويم با اينكه به خود مُنْتَسِبَم كردى خدايا چگونه نيازمند نباشم

وَاَنْتَ الَّذى فِى الْفُقَرآءِ اَقَمْتَنى اَمْ كَيْفَ اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى بِجُودِكَ

بـا ايـنـكـه تـو در نـيـازمـندانم جاى دادى يا چگونه نيازمند باشم و توئى كه به جود و بخششت

اَغْنَيْتَنى وَاَنْتَ الَّذى لا اِلهَ غَيْرُكَ تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَىْءٍ فَما جَهِلَكَ

بـى نـيـازم كـردى و تـوئى كـه مـعبودى جز تو نيست شناساندى خود را به هر چيزو هيچ چيزى نيست كه تو را نشناسد

شَىْءٌ وَاَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى كُلِّشَىْءٍ فَرَاَيْتُكَ ظاهِراً فى

و توئى كه شناساندى خود را به من در هر چيز و من تو را آشكار در

كُلِّ شَىْءٍ وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَىْءٍ يا مَنِ اسْتَوى بِرَحْمانِيَّتِهِ فَصارَ

هـر چـيـز ديـدم و تـوئى آشـكار بر هر چيز اى كه بوسيله مقام رحمانيت خود (بر همه چيز) احاطه كردى

الْعَرْشُ غَيْباً فى ذاتِهِ مَحَقْتَ الاْ ثارَ بِالاْ ثارِ وَمَحَوْتَ الاَْغْيارَ

و عرش در ذاتش پنهان شد توئى كه آثار را به آثار نابود كردى و اغيار را

بِمُحيطاتِ اَفْلاكِ الاَْنْوارِ يا مَنِ احْتَجَبَ فى سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ

به احاطه كننده هاى افلاك انوار محو كردى اى كه در سراپرده هاى عرشش محتجب شد

اَنْ تُدْرِكَهُ الاَْبْصارُ يا مَنْ تَجَلّى بِكَمالِ بَهآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ [مِنَ]

از ايـنـكـه ديـده هـا او را درك كـنـنـد اى كـه تـجـلى كـردى بـه كمال زيبائى و نورانيت و پابرجا شد عظمتش از

الاِْسْتِوآءَ كَيْفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ اَمْ كَيْفَ تَغيبُ وَاَنْتَ الرَّقيبُ

استوارى چگونه پنهان شوى با اينكه تو آشكارى يا چگونه غايب شوى كه تو نگهبان

الْحاضِرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ وَالْحَمْدُ لله وَحْدَهُ

عید قربان

در وصف تو ای گل مرا جانی هست            یادم آمد گذر از نفس نشانی هست

به وقت سرور و مستی ات، سالها               در عید سعید قربان شادمانی هست

عید قربان آمدومن هم شدم قربانیت            گرچه من دعوت ندارم آمدم مهمانیت

مفلسم آهی ندارم در بساطم ناگزیر             این دل صد پاره و چشمان تر ارزانیت

 

اعمال شب و روز عید قربان

شب دهم از ليالى متبركه و از آن چهار شبى است كه احياء آنها مَندُوب است و درهاى آسمان در اين شب باز است و سنّت است در آن زيارت امام حسين عليه السلام و دعاء يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلىَ الْبَرِيَّةِ كه در شب جمعه گذشت .


روز دهم روز عيد قربان است و بسيار روز شريفى است و اعمال آن چند چيز است:
اوّل : غسل است كه در اين روز سنّت مؤ كد است و بعضى از علماء واجب دانسته اند .
دوّم : نماز عيد است به همان نحو كه در عيد فطر ذكر شد لكن در اين روز مستحب است كه افطار بعد از نماز از گوشت قربانى شود .
سوّم : خواندن دعاهائى كه وارد شده پيش از نماز عيد و بعد از آن و در اقبال ذكر شده و شايد بهترين دعاهاى اين روز دعاى چهل و هشتم صحيفه كامله باشد كه اوّل آن اَللّهُمَّ هذا يَوْمٌ مُبارَكٌ است پس آن را بخواند و دعاى چهل و ششم يا مَنْ يَرْحَمُ مَنْ لا يَرْحَمُهُ الْعِبادُ را نيز بخواند .
چهارم : خواندن دعاى ندبه است كه بعد از اين خواهد آمد انشاءالله تعالى .
پنجم : قربانى است كه سنّت مؤ كّد است .
ششم : خواندن تكبيرات است براى كسى كه در منى باشد عقيب پانزده نماز كه اوّلش نماز ظهر روز عيد است و آخرش نماز صبح روز سيزدهم و كسانى كه در ساير شهرها هستند بخوانند عقيب ده نماز از ظهر روز عيد تا صبح دوازدهم و تكبيرات موافق روايت صحيح در كافى اين است :
اللّهُ اَكْبَرُ اللّهُ اَكْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُاللّهُ اَكْبَرُاللّهُ اَكْبَرُ ولِلّهِ الْحَمْدُ اللّهُ
خدا بزرگتر از توصيف است .... معبودى جز خدا نيست و خدا بزرگتر است ... و ستايش خاص خدا است
اَكْبَرُ عَلى ما هَدانا اَللّهُ اَكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهيمَةِ الاْنْعامِ
خدا بزرگتر است بر آنچه ما را راهنمائى كرد خدا بزرگتر است بر آنچه روزى ما كرد از چهارپايان انعام (شتر و گاو و گوسفند)
وَالْحَمْدُلِلّهِ عَلى ما اَبْلانا
و ستايش خاص خدا است براى آنكه آزمود ما را .

عید قربان بر همگان مبارک باد

آتش نشانان

روز آتش نشانی به تمامی هموطنان بالخصوص آتش نشانان قهرمان و فداکار مبارکباد ./.